انتهای شبی که تمامی ندارد

سجاد غنی پور خبرنگار پول و تجارت ، در انتهای شب،نام سریالی ملودرام است که مدتی ست پخش خود را از پلتفرم فیلم نت آغاز کرده.

با توجه به نام آیدا پناهده بعنوان یکی از نویسندگان و کارگردان این مجموعه،و سابقه ی هنری وی،تا حدود بسیاری میشد حدس زد که مخاطب با چه نوع اثر و ساختار بصری مواجه خواهد بود.

تی تی،اسرافیل و ناهید، که هرسه فیلم ساخته ی آیدا پناهنده است،از یک پیرنگ و یک نگاه خاص بهره میبرند. در هر سه ی این فیلمها،زنان نقش محوری داستان میباشند و احساسات و نگرشهای فروخورده ی زنانه در یک جامعه ی مرد سالار و طغیان آنان در برابر خواسته ها و اهداف و گاها بلندپروازیهایی که به سر منزل مقصود نرسیده اند را به تصویر میکشند.

سریال در انتهای شب نیز از همین پیرنگ تبعیت میکند اما سوال اینجاست که آیا بیان داستان و به تصویر کشیده شدن آن،با توجه به دارا بودن پیرنگ مشترک،با آثار قبلی فیلمساز،باید از همان شیوه و راه و روش اثر قبلی استفاده کند؟

آیدا پناهنده،قطعا فیلمساز خوبی است که حداقلهای استاندار تولید اثر سینمایی و تلویزیونی را در کارهایش رعایت میکند،اما به لحاظ داستانگویی و فیلمنامه،دچار ضعفهای عدیده ایست.مهمترین ضعف در مورد پرونده ی کاری او،این است که به نظر میرسد،هر اثری را برای قشر خاصی میسازد،و این مورد،همذات پنداری و درک اثرش را برای مخاطبین،کمی سخت میکند.برای نمونه اثر بسیار تحسین شده اش،اسرافیل، در مورد زنی میانسال است که پس از مدتها،عشق سر به مهر و بازگو نشده ی، دوران جوانی اش را میبیند و مجددا دچار حالات و تنشهای روحی میشود.اما فیلمنامه به لحاظ ساختاری،هیچ برای عرضه ندارد،نمونه ی بهتر همین پیرنگ را در فیلم ماهیها عاشق میشوند ساخته ی علی رفیعی شاهد هستیم،در آنجا نیز زنی که صاحب فرزند دختری نوجوان است،با دیدن عشق دوران جوانیش،دچار خوددرگیری و تضادهایی میشود و آنرا در رفتار و گفتارش بروز میدهد اما در اسرافیل اگر نبود بازی کم نظیر هدیه تهرانی،با فیلمی کاملا معمولی طرف بودیم.نمونه بهتر دیگر این دست فیلمها،کارهای تهمینه میلانی است که به لحاظ سناریو،عملکرد و کارکرد بسیار بهتری دارند.

سریال در انتهای شب،به لحاظ فیلمنامه،بسیار سطحی و فاقد عمق و پیچیدگیهای روحی و روانی شخصیتهاست.عملکرد بهنام با بازی چشم نواز پارسا پیروزفر و ماهی با نقش آفرینی هدی زین العابدین در مواجه با یکدیگر،درست از آب درنیامده، و روابط علت و معلولی این زوج به هیچ عنوان در سریال،کارکرد ندارد.

ماهی تنها با یک دیالوگ در قسمت دوم سریال،بعد از جدایی از بهنام،خطاب به پدرش،هنگامیکه از وی میپرسد که چرا جدا شده میگوید: چون میخواستم زنش باشم نه مادرش.

در نظر داشته باشید،بعداز ده سال زندگی مشترک،ماهی تازه متوجه شده که نقش مادر بهنام در زندگی مشترک را داشته و نه همسرش،اما هیچ نکته یا دلیل یا برهان،چه در فیلمنامه و چه در اجرا وجود ندارد تا بیننده را متوجه کند که چرا ماهی به این نتیجه رسیده است و اینکه اصلا چرا باوجود این دلیل به ظاهر سطحی،تصمیم به جدایی میگیرد.فیلمهای بسیار جذاب و دغدغه مندی در این رابطه وجود دارند که با همین پیرنگ سریال در انتهای شب، توانسته اند مسیر شخصیت و تکامل شخصیت بر اساس حوادث و رویدادهای سناریو را برای مخاطب نمایان کنند.کرامر علیه کرامر به کارگردانی رابرت بنتون پیرنگی مشابه سریال در انتهای شب دارد.مخاطب در این فیلم بر اساس رویدادها و اتفاقها،متوجه تکامل شخصیتها ودلایل تصمیگیری و نوع عملکرد آنان میشود،اما در انتهای شب که سریالی ست ۹ قسمته و به نسبت فیلم زمان بسیار بیشتری به پرداخت شخصیتها دارد،،به لایه های بسیار سطحی و روند سطحی تر داستان میپردازد و در یک کلام،آن غنا و عمق لازمه در سناریو،به هیچ وجه دیده نمیشود.

این سریال همچون کارهای گذشته ی کارگردانش،به لحاظ قاب بندی و بازیگردانی بسیار خوب و شایسته عمل میکند اما گویا برای قشر خاصی نگاشته شده،برای آنانی که قصد داشتند همسر باشند و نه مادر.

چه بسیار کسانی که اتفاقا بر خلاف نظر نویسندگان این سریال،در نقش مادری کردن برای همسرانشان،راضی و خشنود میباشند و از انجام آن لذت هم میبرند و نیازی به جدایی نمیبینند.

در انتها،یک نکته ی بسیار با اهمیت،در تمامی آثار آیدا پناهنده وجود دارد که اتفاقا مقصر اصلی بخش زیادی از مشکلات و تالمات روحی و روانی ایرانیها میباشد.

تمامی شخصیتهای سناریوهای وی،راه حرف زدن و نحوه ی برقراری ارتباط با جنس مخالف را نمیدانند و اصلا حرف نمیزنند و به ناگاه همچون سیلهای اخیری که در کشور شاهدش هستیم طغیان میکنند.

دریافت این موضوع بواسطه ی خانم کارگردان،قابل تقدیر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *