علیرضا مبصر؛ گروه بورس:بازارسرمایه ایران در حالی این روزها را پشت سر میگذارد که فضای عمومی کشور تحتتأثیر تحولات امنیتی و تنشهای نظامی قرار دارد. با اینحال، بخشی از جریان تحلیلگری در بازار سرمایه همچنان تلاش انجام میدهد با استفاده از ابزارهای کلاسیک تکنیکال یا استدلالهای تاریخی، مسیر حرکت بازار را پیشبینیپذیر جلوه دهد. این در حالی هست که اقتصاد ایران، لااقل در مقطع فعلی، از وضعیت تحلیلپذیری عبور کرده و وارد مرحلهای شده هست که ویژگی اصلی آن "عدم قطعیت حداکثری" و اولویت بقاء بر هر نوع تصمیمگیری سرمایهگذاری هست.در چنین شرایطی، تحلیلگری نهتنها مفید نیست، بلکه گاه به توهمی خطرناک تبدیل خواهد گردید که میتواند سرمایهگذار را در تصمیمگیری به بیراهه ببرد. تا زمانی که امنیت و ثبات به عنوان بسترهای پایهای هر تصمیم اقتصادی فراهم نشود، سخن گفتن از کفهای قیمتی، سطوح حمایتی و فرصتهای خرید، بیشتر از آنکه نشانهای از تحلیل باشد، بیانگر نادیدهگرفتن واقعیتهای میدان هست؛ میدانی که در آن فعلاً مهمترین دغدغه فعالان، نه سود، بلکه حفظ اصل سرمایه و نقدشوندگی داراییهاست.شاید سوال بسیاری از خوانندگان باشد؛ آیا در شرایطی که موشکها در آسمان هستند و افق اقتصاد خاکستریست، امکان دارد به رنگ سبز بورس دل بست؟داستان جنگ و مرگ نقدشوندگیبازار سرمایه در روزهای جنگی، دیگر بازار نیست؛ صحنهای هست از صفهای فروش قفلشده، سکوت خریداران، و اضطراب دائمی فروشندگان. هرچند این روزها تقریباً تمام بازار سهام، بهجز صندوقهای درآمد ثابت، تعطیل هست اما همین تعطیلی خود گویای همهچیز هست.تعطیلی بلندمدت بورس، نه یک تصمیم فنی، بلکه نشانهای هست از بیکارکرد شدن این بازار در شرایط بحرانی. بازار دیگر کار نمیکند؛ نه به این دلیل که تابلوی معاملات خاموش هست، بلکه چون زیرساخت تصمیمگیری اقتصادی فروپاشیده هست. در فضای جنگی، سرمایهگذار به "وجه نقد" پناه میبرد، نه به "دارایی در صف فروش". بورس ایران که حتی در روزهای عادی هم از عمق و نقدشوندگی کافی برخوردار نبود، حالا با خروج سرمایه، نبود خریدار و بیاعتمادی عمومی، بیشتر به قبرستان نقدینگی شباهت دارد تا یک بستر سرمایهگذاری.هراس حقوقیها، رفتارهای هیجانی حقیقیها و تعلیق پیدرپی معاملات صندوق های درآمد ثابت، فقط نشانه نیستند؛ بلکه «نشانه پایان کارکرد طبیعی بازار» هستند.از جهات دیگر، سرمایه اصولاً ذات ترسویی دارد؛ در مواجهه با نااطمینانی، فرار انجام میدهد، پنهان خواهد گردید و تنها در سایهی ثبات و امنیت هست که سر و کلهاش پیدا خواهد گردید. با چنین مختصاتی، واقعاً خرید سهام در این روزها چه معنایی دارد؟ وقتی سرمایه خود را کنار کشیده، بازار بسته هست و چشماندازی از بازگشایی هم وجود ندارد، چگونه امکان دارد از «فرصت خرید» سخن بیان کرد؟ مگر آنکه "سرمایهگذاری" را با "قمار در مه" اشتباه گرفته باشیم.قیمت پایین = فرصت خرید؟ یا تله مرگ؟یکی از روایتهایی که این روزها بهطور مکرر در شبکههای اجتماعی و تحلیلهای شفاهی شنیده خواهد گردید، این هست که «قیمت سهام بهشدت افت کرده» و بهمحض بازگشایی بازار، بهترین زمان برای خرید خواهد قرار دارای بود. روایتی که ظاهراً منطقی بهنظر میرسد؛ اما تنها تا زمانی که فراموش نکنیم "ارزش" بدون "ثبات"، مفهومی توخالی هست. واقعیت این هست که در غیاب ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی، مفهومی به نام ارزش ذاتی سهام عملاً قابل اندازهگیری نیست. ارزش، صرفاً بر پایه محاسبات مالی شکل نمیگیرد؛ بلکه بر پیشفرضهایی چون ثبات سودآوری، پیشبینیپذیری اقتصاد، امنیت دارایی و چشمانداز رشد استوار هست. در شرایط جنگی، این پیشفرضها نهتنها وجود ندارند، بلکه هر روز بیشتر از روز گذشته تضعیف میشوند.بسیاری گمان میکنند که با بازگشایی بازار و مشاهده قیمتهای ریزشی، فرصتی طلایی برای خرید پیش میآید؛ اما این فقط ظاهر ماجراست. قیمتی که در فضای بسته، با ترس و تعلیق ایجاد شده، الزاماً بازتابدهنده واقعیت بنیادی شرکت نیست. حتی اگر سهمی به ظاهر ارزان باشد، وقتی نقدشوندگی وجود ندارد، ریسک سیاسی شدید هست و هیچ تضمینی برای ثبات نیست، آن «ارزانی» ممکن هست به تلهای مرگبار تبدیل شود.در این فضا، ورود به بازار سهام، نه سرمایهگذاری بلکه راه رفتن بر لبه تیغ هست. سرمایهگذارانی که تصور میکنند با ارزانخریدن وارد بازار میشوند، باید پیش از آن از خود بپرسند:ارزشگذاری در شرایطی که هیچ پارامتری از ثبات وجود ندارد، چه معنا دارد؟ آیا کسی میتواند در میانه آتش و دود، به ارزیابی واقع بینانه از آینده سودآوری شرکتها برسد؟ یا آنچه در حال رخ دادن هست، صرفاً خرید سهم با این امید هست که "از این بدتر نمیشود"؟تحلیل ارزش، تحلیل تکنیکال یا حتی سنجش ریسک، زمانی معنا پیدا میکنند که حداقلی از ثبات در بستر اقتصاد وجود داشته باشد. تا آن زمان، بهتر هست بهجای فریب خوردن از ظاهر قیمتها، واقعیت بحران را جدی بگیریمتحلیل، تنها در سایه ثبات معنا دارد!تحلیلگری زمانی معنا پیدا انجام میدهد که پایههای اقتصاد، هرچند شکننده، اما قابل پیشبینی باشد. در غیاب ثبات، نه تحلیل تکنیکال مفهومی دارد، نه تحلیل بنیادی، و نه حتی شهود معاملهگر حرفهای بهکار میآید. ثبات، همان عنصر نادیده اما حیاتی هست که به قیمتها معنا میدهد، به اعداد اعتبار میبخشد و به سرمایهگذار جسارت تصمیمگیری میدهد. وقتی نااطمینانی همهچیز را در خود فروبرده، تحلیل جای خود را به حدس و گمان میدهد و تصمیمگیری بیشتر به قمار شباهت پیدا انجام میدهد تا ارزیابی عقلانی.این واقعیت، محدود به ایران نیست. در اقتصادهای توسعهیافته با بازارهای عمیق، بانکهای قدرتمند و سیاستگذاری باثبات نیز، بازار سرمایه نسبت به بحرانها و تنشهای ژئوپلیتیک حساس هست. در جریان بحرانهایی مانند حمله روسیه به اوکراین یا حملات تروریستی، بازارهای سهام در آمریکا و اروپا واکنشهای محتاطانه نشان دادند؛ حجم معاملات بهشدت کاهش یافت، سرمایهگذاران بهسوی داراییهای امنی مانند اوراق خزانهداری و طلا کوچ کردند، بسیاری از تحلیلگران ترجیح دادند تا روشن شدن ابعاد بحران، هیچ تحلیلی منتشر نکنند.حال اگر در چنین اقتصادهای باثباتی، در روزهای بحران، تحلیلگران سکوت میکنند و معاملهگران عقبنشینی، چگونه امکان دارد در بازار سرمایه ایران با عمق محدود، دامنه نوسان ناکارآمد، نقدشوندگی شکننده، مداخلات پیدرپی دولت، و بازاری که عملاً در تعطیلی بهسر میبرد از «ارزشگذاری»، «تحلیل روند» یا «فرصت خرید» سخن بیان کرد؟تحلیل واقعی، صرفاً یک جدول عددی یا نمودار نیست؛ بلکه فرایندی هست بر پایه اعتماد به بستر تحلیلی که در دل یک ساختار ناپایدار و بحرانی تولید شود، بهجای آنکه نوری بر آینده بیفکند، بیشتر شبیه به برآوردی تصادفی خواهد قرار دارای بود. در غیاب چشمانداز روشن، هر تلاشی برای تفسیر دادهها، بیش از آنکه راهگشا باشد، نوعی دستکاری معنا در فضای بیمعنایی هست.ناگفته نماند اگر تحلیل بلند مدتی از اقتصاد ایران دارین که پس از تنش های اخیر و گذر از شرایط فعلی به سمت توسعه حرکت خواهیم کرد و بستر مناسبی برای رشد صنایع به وجود خواهد آمد خرید سهام با دید بالای ۵ سال منطقی هست
دیدگاهها