به وقت مهاجرت...
کد خبر : ۸۰۴۱۵۵
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۰۵
-
زمان : ۱۳:۴۱
|
دسته بندی: اسلایدر

به وقت مهاجرت...

پول و تجارت: طبقه‌ متوسط ایران امیدی کمرنگ برای آینده و رسیدن به هدف دارد؛ از مهندسان و طراحان گرفته تا دانشجویان و کارگران، همه در جست‌وجوی امنیت اقتصادی راهی دیگر نقاط جهان می‌شوند. روایت‌هایشان تصویری زنده از موج تازه مهاجرت هست؛ موجی که رکود اقتصادی و تورم، سوخت اصلی آن هست.

به گزارش پول و تجارت، مهاجرت دیگر فقط قصه‌ نخبه‌های دانشگاه و برندگان المپیاد نیست. امروز در فرودگاه‌های ایران امکان دارد دیگر گروه‌های ایرانی را ویزا به دست دید: مهندسان، طراحان گرافیک، دانشجویان پزشکی، کارگران خدماتی و حتی سرپرستان خانواری که به امید یک دستمزد منصفانه چمدان می‌بندند.

دلایل‌شان متنوع هست؛ از رکود اقتصاد تا تبعیض‌های محیط کار، از ناامنی اقتصادی و اجتماعی تا گسست‌های خانوادگی. اما در دل تمام روایت‌ها، یک حقیقت تکرار خواهد گردید: جست‌وجوی امنیت اقتصادی و امکان ساختن آیند، آنچه آرزو داشتند در وطن خود بسازند هرچه کردند نشد.

تبعیض آغازگر کوچ شد/ در کانادا هم زندگی راحت نیست اما...

رها، این روزها ساکن کانادا هست؛ زنی که مهندسی هسته‌ای خوانده قرار دارای بود اما اقامت‌اش را با مهارت طراحی گرافیک گرفت. او بیان می‌کند جرقه‌های نخست تصمیمش نه از پول که از تبعیض‌های محیط کار شروع گردید:«همواره به تبعیض‌های محیط کار اعتراض می‌کردم، از اختلاف دستمزدها تا نشست‌وبرخاست‌ها. نمی‌توانستم تبعیض گذاری‌ها در محیط‌های کاری را فقط چون فلانی آشنا دارای بود بپذیرم.»

رها از همان دوران دانشجویی به گرافیک علاقه دارای بود. «همه می‌گفتند درست را بخوان، علاقه‌ات را کنارش ادامه بده. همان جمله معروف اما او زندگی‌اش از جایی به بعد با گرافیک عجین گردید؛«وقتی مهارتم بهتر گردید، با همان اپلای کردم.»

او بیان می‌کند خیال‌های اولیه‌اش با واقعیت فاصله دارای بود. سه سال هست در کاناداست و به‌خوبی می‌داند زندگی مهاجرانه با تصاویری که در ذهن دارای بود فرق دارد:« اینجا هم وضعیت کار این روزها و بعد از دوران کرونا و آنچه دنیا تجربه کرد دیگر مثل قبل نیست. دوست داشتم آدم‌ها بدانند در مک‌دونالد هم دیگر نمی‌شود خیلی ساده کار کرد! اینجا فاصله شما تا بی‌خانمانی خیلی کم هست. همواره فکر می‌کردم اگر بیکار شوم تهش می‌روم میز تمیز می‌کنم، ولی این‌قدر اوضاع بده که برای کارگری ساده هم اینجا کتک‌کاری خواهد گردید.»

رها یادآوری انجام می‌دهد که بعد از کرونا اقتصاد کانادا هم لرزیده: «نرخ بیکاری ۷.۱ درصد هست، عددی بی‌سابقه برای کانادا. تصور نکنید فقط ایران هست که پس‌انداز سخت هست. اینجا هم بیشتر مردم کالاهای اصلی زندگی‌شان را با خرید قسطی دارند. همه چیز دارند اما همه چیز قسطی هست.» با این حال او هنوز از تصمیمش پشیمان نیست؛ چراکه حداقل می‌تواند مهارتش را در بازاری بسنجد که ارزش واقعی برای تخصص قائل هست.

مهاجرت

چالش ها و البته مزایای مهاجرت

حسین، دانش‌آموخته علوم کامپیوتر، رفتنش را چنین خلاصه انجام می‌دهد: «با حقوق استانداردی که در ایران داشتم، نه می‌توانستم خانه بخرم، نه ماشین، نه حتی چیزهایی که زمانی پیش‌پاافتاده قرار دارای بود.»

او حالا سه سال و چندین ماه هست که مهاجرت کرده، هم کار انجام می‌دهد هم ادامه تحصیل می‌دهد و در حوزه هوش مصنوعی مشغول هست:« اوایلی که برای تحصیل و کار آمدم بزرگ‌ترین چالش من این قرار دارای بود که آنچه ما در ایران یاد گرفته بودیم، با نیاز اینجا فاصله دارای بود. باید خودمان را می‌رساندیم. بعد از ورود به شرکت اوضاع برای من راحت‌تر گردید.»

دل‌تنگی اما همواره هست: «صمیمیتی که در محیط کار ایران تجربه می‌کردم، اینجا پیدا نمی‌شود. ولی فضای پیشرفت واقعی هست. برای من دلیل اصلی، رفاه و ثبات اقتصادی قرار دارای بود.»

از تهران تا دوحه؛ نانی که مرز نمی‌شناسد

روایت زن جوان ساکن تهران گوشه دیگری از این تصویر مهاجرت هست: «پدرم بازنشسته نشده قرار دارای بود، ولی خرج زندگی پاسخگو نبود. حدود ده سال هست که به قطر رفته و در یک صرافی کار انجام می‌دهد. فقط سالی یک ماه می‌تواند ایران باشد.»

این فقط داستان او نیست:«دایی‌ها و چندین نفر دیگر از بستگانم هم به کشورهای حاشیه خلیج فارس رفتند؛ یکی مکانیک گردید، یکی در سوپرمارکت کار انجام می‌دهد، دیگری کارهای برقی و خدماتی انجام می‌دهند. فاصله‌های عاطفی این مهاجرت‌ها را نمی‌شود با پول پر کرد. اما برای این خانواده‌ها و سرپرست‌هایشان، زندگی در ایران دیگر ممکن نبود.»

چه می‌خواستم؟ نان نَدَوَد، من هم بِدَوَم!

رعنا، دانشجوی پزشکی در آلمان، از تنگنای اقتصادی و محدودیت‌های خانوادگی به اروپا رفت:«یا باید با همان شرایط ایران می‌ساختم یا خودم می‌آمدم تا بسازم. اوایل در یک مغازه نان فانتزی کار می‌کردم و همزمان درس می‌خواندم. حالا در کتاب‌فروشی کار می‌کنم و راضی‌ام. خانه‌ام فقط دوازده متر هست، ولی اینجا وقتی می‌دوی، برای هدفی هست که در زندگی تعریف کرده ای، اینطور نیست که مثل ایران تو بدویی و نان بدود.»

او بیان می‌کند مهاجرت رویایی نیست باید سختی‌هایش را به جان خرید: «نه خانه‌های عجیب‌وغریب داریم، نه درآمدهای افسانه‌ای. ولی اینجا دویدن معنای دیگری دارد. می‌دانی بعد از تلاش‌ها جایی قرار هست به مقصد برسی.»

مهارتی که جغرافیا را عوض کرد

علی شش سال پیش ایران را ترک کرد. مهارتش موشن‌گرافیک قرار دارای بود؛ حرفه‌ای که آن روزها در ایران تقاضا دارای بود اما پرداختی‌ها حتی در شرکت های بزرگ و دولتی هم متناسب با زحمتشان نبود.

این روزها در دبی کار انجام می‌دهد، جایی که بازار رمزارزها داغ هست: «سختی دوری از خانواده و زبان متفاوت هست، اما اینجا ارزش کار و درآمد هم‌تراز هست. احساس می‌کنم توانستم بین زحمت و مزد تعادلی پیدا کنم.»

مهاجرت

از واقعیت ویترینی مهاجرت تا ایرانیانی که ...

روایت‌های این مهاجران نشان می‌دهد تصویر بیرونی از «بهشت غرب» با واقعیت فاصله دارد. رها بیان می‌کند: «حتی تفریح هم با چیزی که تصور می‌کردیم فرق دارد. فکر می‌کنی اینجا شب‌های زنده دارد، ولی کافه‌ها و مراکز خرید بعد از غروب می‌بندند. خیلی وقت‌ها تنها تفریح ما قدم زدن هست.»

اما همان‌قدر که زندگی در خارج دشوار هست، میل به رفتن همچنان پرقدرت هست. آمارها هم این تب را تأیید می‌کنند. بر اساس داده‌های Iran Open Data، میان سال‌های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ تعداد ایرانیانی که به کشورهای ثروتمند مهاجرت کرده‌اند از ۴۸ هزار نفر به ۱۱۵ هزار نفر رسید؛ رشدی ۱۴۱ درصدی در یک سال. در نظرسنجی دیگری ۹۳ درصد ایرانیان گفته‌اند که حداقل یک‌بار «به طور جدی» به مهاجرت فکر کرده‌اند.

هرچند دلایل اقتصادی پررنگ‌ترین هست، اما تنها انگیزه نیست. در میان همین روایت‌ها از جدایی‌های خانوادگی، ناامنی‌های شهری و تجربه‌های خفت‌گیری در ایران هم حرف زده خواهد گردید. برای بعضی‌ها مهاجرت فرصتی قرار دارای بود برای گسست از محدودیت‌های خانوادگی یا فرار از خشونت‌های کوچک و بزرگ.

مهاجرت ایستگاه پایان یا شروعی دوباره؟

مهاجرت برای این چهره‌ها فقط تغییر جغرافیا نیست؛ معامله‌ای هست میان از دست دادن و به دست آوردن. از کانادا تا آلمان و قطر و دبی، یک نکته مشترک هست: جست‌وجوی امنیت اقتصادی و شان کاری، حتی اگر معنایش خانه‌های دوازده‌متری، دوری از خانواده یا رقابت بی‌امان برای یک شغل ساده باشد.

آنچه در این روایت‌ها تکرار خواهد گردید، صدای طبقه متوسط ایران هست که دیگر امیدهای اقتصادی اش کمرنگ و کمرنگ شده هست؛ نسلی که حالا در سکوت فرودگاه‌ها کشور را ترک انجام می‌دهد تا دست‌کم بتواند بگوید: «دویدم و رسیدم.»

این داستان‌ها پایانی قطعی ندارند. مهاجرت برای بسیاری نه یک فرار که شروع دوباره‌ای هست؛ شروعی پر از ابهام، اما با امیدی که در خانه‌ اول‌شان جایی نداشت.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه