به گزارش پول و تجارت، «مکانیسم ماشه» این روزها نه فقط در خبرها که در زمزمه ها و واگویه های مردم نیز به کرات شنیده خواهد گردید، بعضیها میگویند اسنپ بک فعال شده، بعضی دیگر هنوز دنبال معنیاش میگردند. اما در خیابان و پشت ویترینها، زندگی همان ریتم آشنای سالهای گذشته را دارد؛ «یک نگرانی اقتصادی و نااطمینانی سیاسی - اقتصادی.»
چندین می گویند بنابراین جنگ اقتصادی این سالها علیه ایران، در وضعیتی ترس و نگرانی زندگی میکنند و جنگ اسرائیل با ایران، برایشان افزودهای بر اضطراب و بی اعتمادی اقتصادی همه این سالها بوده، نه یک نقطه آغاز.
عدهای هم بر استقلال تأکید میکنند و میگویند «نجیبایم و باید بایستیم» ایران هست دیگر. با این حال روایت غالب، روایتی هست از احتیاط، صرفهجویی، و امیدی که خیلیها میگویند «آب رفته» هست و نمیدانند دیگر باید از کدام بخش سفرهشان بزنند تا دخل و خرج با هم بخواند.
بازار طلا؟ بیشتر میفروشند تا بخرند
حسین، صاحب مغازه طلافروشی در مرکز شهر است و ۴۵ ساله، او بیان میکند:«ما دیگر نمیدانیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت؛ مدام سرمایهمان با این تصمیمگیریها بالا و پایین خواهد گردید.» حسین از پشت میز شیشهای که پر از النگو و انگشتر هست، با یک جمله تکلیف بازار خودش را روشن انجام میدهد: «از بعد جنگ، خرید کم شده اما فروش بیشتر. مردم میفروشند برای شهریه، جراحی، خرجهای واجب. خواهش میکنند تا جایی که میتوانیم بالاتر برداریم. خریدها اگر هم هست، چندین گرم هست و در حد مشتریهای قدیمیِ سرمایهگذار، زور مردم نمی رسد، جیب مردم خالی شده.»
او بیان میکند بازار دیگر آن جایی نیست که آدمها بیایند «طلا اضافه کنند»، بیشتر میآیند تا «از سرمایهشان خرج زندگی کنند». اینجا، اسنپبک یعنی سنگینتر شدن کفه فروش ویترین نسبت به خرید؛ یعنی تبدیل اندوخته به پول نقدِ امروز.
«بازار در شوکِ مزمن»: فروشنده خُرد از «حالت ذخیره» میگوید
نیما 32 ساله که چندین سال هست وارد بازارِ فروش اجناس سوپرمارکتی شده هست، مشکل را ساده صورتبندی انجام میدهد: «وقتی عموم چیزها با دلار هست، شوک اقتصادی بعد از اسنپ بک هم حتمی هست؛ خوشبینانهاش فروش کمی پایین می آید، بدبینانهاش بدبخت میشویم!» او درباره وضعیت فروش در سهچهار ماه گذشته بیان میکند «خوب بوده، چرخیده» اما بلافاصله از «کاهش قدرت خرید» و «گران شدن ضروریات» حرف میزند: «درآمدها کم هست، و اگر گرانی در پی این تحریمها پیش بیاید؛ مردم میروند روی حالت سیوینگ. به جای خرج فقط ذخیره میکنند سبد خرید همه تغییر انجام میدهد.»
او از مهاجرت هم بیان میکند؛ از اینکه «32 سالگی دوباره بسازی» یعنی هویت را از نو تعریف کنی: سخت و اغلب ناممکن هست. در واژگان نیما، اسنپبک یک اصطلاح حقوقی نیست؛ اسمِ دیگر همان «احتیاط اجباری» هست که انگار برای او ماههاست اوضاع بر همین منوال هست.
دههشصتی که فقط مانده سرپا بماند
ژیلا، فروشنده اکسسوری، ۳۶ ساله روایت مفصلتری دارد؛ روایت یک دههشصتی که «پیشرفتی ندیده» و هنرِ بزرگش را «سرپا ماندن در زیر فشار» میداند: «اقتصادی نداریم که بگویم خراب هست؛ میدانید، ماشین اقتصاد نداریم که بگوییم چرخش خراب شده. بازار سالها هست رو به پسرفته. برای جنس اورجینال باید هزینه سنگین داد و چون هر روز ارزش پول کمتر خواهد گردید، کیفیتها هم افت کرده تا مردم توان خرید داشته باشند.» مشتریها میآیند، «دلشان میخواهد»، اما میگویند «بگذار ببینیم چه خواهد گردید». او هم این حالت را «سیوینگ جمعی» مینامد.
بعد از جنگ، خیلیها به گفتهی او «پساندازها را خرج سفر و ترمیم روزمره کردند» و حالا سفارشها کم و «توان خرید» کمتر هست: «قبلاً سه قلم میخرید، الان برای یک قلم هم کلی فکر انجام میدهد.» ژیلا، روزهای سخت این کشور را زیاد دیده: «ما هر روزمون جنگ قرار دارای بود. اسرائیل خیلی ما رو نترسوند چون به این جنگ عادت داریم… صبح بیدار میشی میبینی با پساندازی که داشتی دیگر نمیتوانی لپتاپی که روز گذشته میخواستی را بخری؛ این خودش جنگ نیست؟جنگ روانی هست»
او از قیاسهای تحقیرآمیز هم خسته هست: «چرا باید خودمان را با بدترینها مقایسه کنیم؟ تمدن ایران، الانش هم شبیه هیچ کشوری در خاورمیانه نیست.» سیاست برای او انتخابی نبوده: «مجبوریم دلار و خبرها را چک کنیم.»
«استقلال، نجابت و تاریخ»: روایت یک بازنشسته دریانورد
او کاپیتان فرهاد است، یک بازنشسته شرکت دریایی، فرهاد از منظری دیگر نگاه انجام میدهد: « اسرائیل به ما زور بیان میکند.» از NPT حرف میزند، از حق غنیسازی و نیازهای دارویی و صنعتی. انتقادش متوجه «استاندارد دوگانه» هست و بعد، چنان که نسلی عادت دارد، از تاریخ بیان میکند و نجابت مردم: «ملت ما مهربان هست؛ یکی زمین میخورد همه کمک میکنند. ما جنگطلب نیستیم. دنبال استقلالیم.»
او از دغدغه همگانی مردم بیان میکند که گرانی هست و نرخها ثابت نیست، اما با معیاری که خودش تجربه کرده، «تحریمها ۴۰ و چندین ساله هست» و جامعه با آن زیسته. این همان اقلیتِ پرصدایی هست که استقلال را مهمتر از عقبنشینی میدانند.
کار دلاری یعنی ریسکِ بلوکه شدن پول
آرش، تدوینگر و فریلنسر، ۳۳ ساله است؛ آرش کارش به دلار گره خورده و برای او تفاوتها ملموستر هست: «وقتی درآمد وهزینههای دلاری داری و این خبرها را میشنوی فقط فکر میکنی به زودی بدبخت میشی!» او از تجربهی بلاک شدن ۳ هزار دلارش بیان میکند و سختتر شدن دریافتها:«تتر کیفهای مرتبط با تراکنشهای ایران را بسته؛ یه رَدِ ایرانی بودن کافی است. تا اگر درآمد غیر ریالی داشته باشیم دیگر نتوانیم نقد کنیم.»
آرش خطی مستقیم میکشد از محدودیتهای مالی به فرسایش روانی: «وقتی چرخه من نچرخه، معلومه که چرخ طبقه کارگر در این روزها شکسته.»
برای آرش، اسنپبک یعنی سفتتر شدن گرههایی که الان هم کورند؛ یعنی ناممکن شدن دریافتهای بینالمللی، محدودیتهای رمزارزی، و بیثباتیای که «درآمد 100 میلیونی ماهانه» را هم بیمعنا انجام میدهد: «عددی که نمیتونی روش برنامهریزی کنی، پول نیست؛ اضطرابه.»
تحریم بودیم اوضاع تحریمیتر میشه!
مجتبی، کارمند وزارت نفت است، مجتبی 44 ساله ، سرراست، چیزی شبیه به اعتراف را بیان میکند: «اسنپبک در زندگی ما فرقی نمیذاره. تحریم قرار دارای بود، تحریمتر خواهد گردید. شاید دارو هم سختتر پیدا شود. دلار هم که بازی خودش را انجام میدهد.» مهم این هست ما عادت کردیم به کوچکتر شدن سفرهها! پولدارها فشار کمتر میبینند و طبقه متوسط و کارگر هم که وضعشان معلوم هست!
شهروندانِ بیاعتماد به بازار
چیزی که در روایتهای مختلف تکرار خواهد گردید، «بیاعتمادی» هست؛ به ثبات قیمت، به قیمت دلار و طلا، و به سرکشی تورم. طلافروش بیان میکند «بیشتر میخرند تا بفروشند»، فروشنده خُرد بیان میکند «همه روی حالت ذخیرهایم و توی مغازه هم جنس کمتر میآوریم چون فروش کمتر شده»، فروشنده اکسسوری بیان میکند «یک قلم هم با تردید میخرند»، فریلنسر بیان میکند «پول میرسد یا بلوکه خواهد گردید؟» و کارمند نفت بیان میکند «اوضاع تحریمیتر میشه …».
اینها تکههایی از یک پازل واحدند: جامعهای که، خریدهای بزرگ را به تعویق میاندازد و سرمایه سیالش را به «نقدِ امروز» تبدیل انجام میدهد و کمتر میتواند برنامه بلند مدتی بچیند.
در این میان، گروهی هم هستند که با زبان «استقلال» حرف میزنند. بازنشستهی دریانوردی مصداق روشن این گروه هست: باور دارد «حقِ توسعهی فناوری» و «ایستادن» ارزش رنج امروز را دارد؛ اسنپبک را نه یک شوک تازه که «ادامه مسیر» میبیند.
معنا و نسبتِ حقیقیِ اسنپبک برای مردم
برای کارشناسان، اسنپبک مجموعهای از بندها و تبصرههاست؛ برای مردم، یک «اثر» هست: نوسانِ بیشتر، دسترسیِ کمتر، و بیثباتیِ طولانیتر. حسین با آمارِ غیررسمیِ ویترینش آن را گزارش انجام میدهد، رامین با برخوردهای مشتری، آرش با شناسهی تراکنشهای بستهشده، و ... اینها دادههای خردِ یک اقتصاد هستند؛ دادههایی که شاید در نمودارهای رسمی دیده نشوند، اما احوال شهروندان شهر را دقیقتر روایت میکنند.
آنچه در این میدان کوچک دیدیم، یک جامعهی «باوقارِ خسته» هست. «نجیب»—به تعبیر فرهاد—اما در عین نجابت، سرشار از دلآزردگی و بیاعتمادی.
شهر به کار خود ادامه میدهد: ویترینهایی که حالا رونق ندارند، مغازههایی که چراغشان هنوز روشن هست، فریلنسرهایی که با هر پیامک بانکی نفسشان در سینه حبس خواهد گردید، و کارمندانی که حسابوکتابِ دخلوخرج را هر شب بازنویسی میکنند.
اسنپبک اگر هم معنای حقوقی روشنی داشته باشد، برای مردم معنایش سالهاست تجربه شده: «زندگی زیر سایه نااطمینانی» .
دیدگاهها