اقتصاد ایران در یک قدمی «پرتگاه ابرتورم»؟ | موتور اصلی نابودی طبقه متوسط از نگاه کامران ندری
کد خبر : ۸۰۵۸۶۴
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۰۹
-
زمان : ۱۵:۰۶
|
دسته بندی: اسلایدر

اقتصاد ایران در یک قدمی «پرتگاه ابرتورم»؟ | موتور اصلی نابودی طبقه متوسط از نگاه کامران ندری

پول و تجارت: کامران ندری بیان کرد: ابرتورم، صرفاً پدیده اقتصادی نیست بلکه به معنای فروپاشی تمام‌عیار اقتصاد و جامعه هست. در حوزه اقتصاد نخستین قربانی پس‌اندازهای مردم هست، آنهایی که دارایی‌شان را به‌صورت ریالی نگهداری کرده‌اند در مدت کوتاهی شاهد پودر شدن ثروتشان خواهند قرار دارای بود.

به گزارش پول و تجارت، تورم، پدیده مزمن اقتصاد ایران، دهه‌هاست که قدرت خرید خانوارها را می‌بلعد، برنامه‌ریزی‌های بلندمدت را ناممکن انجام می‌دهد و ثبات را از اقتصاد کلان دور کرده هست. اکنون، جنس نگرانی‌ها تغییر کرده هست. دیگر صحبت از تورم‌های بالا و دورقمی نیست. امروز، شبح هراس‌انگیز «ابرتورم» بر اقتصاد ایران سایه افکنده و این واژه، که زمانی تنها در کتاب‌های تاریخ اقتصادی و در وصف تجارب تلخ کشورهایی همانند ونزوئلا به کار می‌رفت، به بخشی از گپ‌وگفت روزانه مردم کوچه و بازار در کشورمان تبدیل شده هست.

شتاب‌گیری قیمت‌ها، کاهش مستمر ارزش پول ملی و از همه مهم‌تر، فروریختن اعتماد به سیاست‌گذار، این پرسش بنیادین را مطرح انجام می‌دهد: آیا اقتصاد ایران در یک قدمی پرتگاه ابرتورم قرار دارد؟

صبا نوبری، خبرنگار هفته نامه تجارت فردا برای ریشه‌یابی علل ساختاری تورم و ارزیابی توان سیاست‌گذار در مهار تورم، به سراغ دکتر کامران ندری، اقتصاددان، رفته هست.

*******

 اجازه دهید بحث را با مهم‌ترین نگرانی این روزهای فعالان اقتصادی و عموم مردم آغاز کنیم. واژه «ابرتورم» به‌طور فزاینده‌ای در تحلیل‌ها به کار می‌رود. به‌عنوان اقتصاددان، ارزیابی شما از وضع فعلی اقتصاد چیست؟ آیا ما در آستانه ورود به این مرحله قرار داریم، یا این مسئله صرفاً هراس اغراق‌شده است؟ فاصله ما با تعریف کلاسیک ابرتورم چقدر است؟

پرسش مهمی هست، زیرا نیازمند تفکیک میان تعریف علمی و احساس عمومی هستیم. در ادبیات اقتصادی، شناخته‌شده‌ترین تعریف ابرتورم متعلق به فیلیپ کیگن هست که آن را نرخ تورم ماهانه بالاتر از ۵۰ درصد تعریف انجام می‌دهد. اگر بخواهیم با این معیار صحبت کنیم، اقتصاد ایران هم‌اکنون در وضع ابرتورم قرار ندارد. تورم ماهانه ما، با تمام شدتی که دارد، هنوز فاصله قابل‌توجهی با این آستانه دارد. رسیدن به تورم ماهانه ۵۰درصدی به معنای آن هست که سطح عمومی قیمت‌ها در کمتر از دو ماه، دو برابر شود؛ وضعی که هنوز تجربه نکرده‌ایم. اما این تمام داستان نیست. اگر سوال را این‌گونه مطرح کنیم که «آیا ریسک و احتمال حرکت به سمت ابرتورم برای اقتصاد ایران وجود دارد؟»، پاسخ من قاطعانه مثبت هست. بله، این احتمال نه‌تنها وجود دارد، بلکه به باور من، این ریسک جدی‌تر و محتمل‌تر از هر زمان دیگری در چهار دهه گذشته، در مقایسه با ابتدای دهه ۹۰ هست. ما در لبه مسیری لغزنده قرار گرفته‌ایم که اگر اصلاحات جدی و فوری صورت نگیرد، انتهای آن می‌تواند به دره ابرتورم ختم شود. بنابراین، نگرانی موجود در جامعه هراس بی‌اساس نیست، بلکه بازتابی از درک شهودی مردم از شکنندگی فزاینده شرایط و بی‌اعتمادی به توانایی سیاست‌گذار برای کنترل اوضاع هست.

 شما به افزایش چشمگیر ریسک در اقتصاد ایران اشاره کردید. چه عواملی این خطر را تا این حد پررنگ کرده است؟ به عبارت دیگر، ریشه‌های اصلی که می‌توانند اقتصاد ایران را به سمت سناریوی فاجعه‌بار سوق دهد، کدام‌اند؟

به نظر من، دو ریشه یا دو موتور محرک اصلی وجود دارد که این ریسک را به‌شدت تقویت کرده‌اند. دلیل نخست، وخامت ساختاری و روزافزون وضع مالی دولت هست. ما با مسئله‌ای به نام «ناترازی بودجه دولت» مواجهیم که در سال‌های گذشته به بحرانی تمام‌عیار تبدیل شده هست. ناترازی صرفاً اختلاف حساب ساده میان درآمدها و هزینه‌ها نیست؛ بلکه شکاف عمیق ساختاری هست. از یک‌سو، درآمدهای دولت، به‌ویژه درآمدهای ارزی حاصل از نفت، به خاطر تحریم‌ها به‌شدت محدود شده و درعین‌حال، نظام مالیاتی ما نیز ناکارآمد و دارای معافیت‌های غیرضروری هست. از جهات دیگر، هزینه‌ها مانند حقوق و دستمزد بدنه بزرگ دولت، هزینه‌های سنگین صندوق‌های بازنشستگی ورشکسته و یارانه‌های پنهان ویرانگر (به‌خصوص در حوزه انرژی) به شکلی فزاینده در حال رشد هست.

وقتی شکاف عمیق خواهد گردید، دولت برای تامین مالی هزینه‌هایش چاره‌ای جز استقراض از نظام بانکی و بانک مرکزی ندارد. این فرآیند که ما آن را «پولی‌سازی کسری بودجه» می‌نامیم، به معنای چاپ پول بدون پشتوانه برای پوشش مخارج دولت هست. این کار مستقیماً به رشد پایه پولی و نقدینگی دامن می‌زند و مانند ریختن بنزین بر آتش تورم عمل انجام می‌دهد. ناترازی فزاینده، بستر مادی و زمینه اصلی وقوع تورم‌های بالا و حرکت به سمت ابرتورم را فراهم انجام می‌دهد.

دلیل دوم که حتی از دلیل نخست نیز مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر هست، مسئله «انتظارات» هست. در شکل‌گیری ابرتورم، انتظارات تورمی نقش کلیدی دارد. وقتی مردم، فعالان اقتصادی و سرمایه‌گذاران به این نتیجه می‌رسند که دولت توانایی یا اراده‌ای برای کنترل تورم ندارد و ارزش پول ملی به‌طور مستمر کاهش می‌یابد، رفتار خود را تغییر می‌دهند. آنها دیگر به دنبال پس‌انداز ریال نیستند و به‌سرعت آن را به دارایی‌های امن همانند دلار، طلا، مسکن یا حتی کالاهای مصرفی بادوام تبدیل می‌کنند. «فرار از پول ملی»، سرعت گردش پول را به‌شدت افزایش می‌دهد و به شعله‌ور شدن تورم دامن می‌زند.

در چنین وضعیتی، لنگر اسمی اقتصاد از دست می‌رود و انتظارات تورمی رها خواهد گردید. این یعنی حتی اگر دولت بتواند به‌صورت موقت خلق پول کند، نیروی ویرانگر انتظارات منفی می‌تواند تورم‌های بالا را به اقتصاد تحمیل کند. این همان عامل روانی هست که متاسفانه چندین آن را دست‌کم می‌گیرند، درحالی‌که کاهش اعتبار حاکمیت و شکل‌گیری انتظارات تورمی افسارگسیخته، می‌تواند به‌تنهایی ماشه ابرتورم را بچکاند.

 با توصیف دقیق از ریشه‌ها، عملکرد تیم اقتصادی دولت آقای پزشکیان را در مقابله با این دو عامل، یعنی ناترازی مالی و انتظارات منفی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سیاست‌هایی همانند کنترل دستوری قیمت‌ها توانایی مهار این روند را دارند؟

متاسفانه باید بگویم عملکرد دولت آقای پزشکیان در حوزه سیاست‌گذاری اقتصادی تا این لحظه ناامیدکننده بوده هست. ما شاهد نوعی سیاست‌های آزموده‌شده و شکست‌خورده در گذشته هستیم. سیاست کنترل دستوری قیمت‌ها که از آن نام بردید، مثالی بارز هست. این سیاست شاید در کوتاه‌مدت بتواند به‌صورت ظاهری و مصنوعی قیمت چندین کالا را پایین نگه دارد، اما در میان‌مدت و بلندمدت، اثرات مخربی همچون ایجاد کمبود، شکل‌گیری بازار سیاه، کاهش انگیزه تولید و رانت‌جویی را به همراه دارد و درنهایت در مهار تورم شکست می‌خورد.

از منظر مدیریتی نیز، به نظر من دولت ضعف‌های جدی دارد. ما شاهد ناهماهنگی و نبود انسجام در تیم اقتصادی هستیم. ظاهراً وزرا و مدیران اقتصادی از استقلال عمل بالایی برخوردارند، اما درعین‌حال، هیچ‌کدام نسبت به وضع فعلی پاسخگو نیستند. رئیس‌جمهور به‌عنوان فرمانده تیم اقتصادی، باید وزرای اقتصادی و رئیس کل بانک مرکزی را در قبال این موج تورمی که معیشت مردم را نابود کرده هست، مورد بازخواست قرار دهد. اما ما چنین چیزی را مشاهده نمی‌کنیم. عدم پاسخگویی، این پیام را به جامعه منتقل انجام می‌دهد که دولت عزم و اراده جدی برای مقابله با بحران ندارد و همین امر، انتظارات منفی را تشدید انجام می‌دهد. چندین اوقات حتی اقدام‌های نمادین نیز می‌تواند در مدیریت کوتاه‌مدت انتظارها موثر باشد. به یاد بیاورید در دولت قبل، تغییر رئیس کل بانک مرکزی با اینکه همه کارشناسان می‌دانستند قرار نیست معجزه‌ای در سیاست‌های پولی رخ دهد، اما همان حرکت نمادین برای مدتی توانست التهاب بازار ارز را کنترل کند. این نشان می‌دهد جامعه به دنبال دیدن نشانه‌هایی از تغییر و اراده برای اصلاح هست. متاسفانه ما حتی چنین حرکات نمادینی را برای نشان دادن عزم دولت برای مدیریت شرایط نمی‌بینیم.

 به نقش کلیدی «انتظارات» و تاثیر سیاست خارجی بر آن اشاره کردید. فعال شدن «مکانیسم ماشه» تا چه حد می‌تواند به‌عنوان شوک روانی بزرگ، انتظارات را تخریب کند و اقتصاد را به سمت بی‌ثباتی بیشتر سوق دهد؟

این دو مسئله به شکلی حیاتی به هم گره خورده‌اند. اقتصاد ایران به‌شدت برون‌گرا و وابسته به درآمدهای ارزی و تجارت بین‌المللی هست. هرگونه تنش در سیاست خارجی، مستقیم بر متغیرهای کلان اقتصاد تاثیر می‌گذارد. تاثیر سیاست خارجی بر اقتصاد از دو مسیر واقعی و انتظارات صورت دریافت می‌کند.

کانال واقعی، همان تاثیر تحریم‌ها بر کاهش درآمدهای نفتی، افزایش هزینه‌های مبادلات تجاری و محدودیت دسترسی به تکنولوژی هست که مستقیم باعث تشدید کسری بودجه و کاهش رشد اقتصاد خواهد گردید. کانال انتظارات، شاید مخرب‌تر باشد. اخباری همانند احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه، شوک روانی عظیمی به جامعه و بازارهای مالی وارد انجام می‌دهد. این خبر، چشم‌انداز آینده را تیره‌وتار انجام می‌دهد و فعالان اقتصادی را به این نتیجه می‌رساند که وضع در آینده بدتر خواهد گردید. نتیجه طبیعی این امر، هجوم برای خرید ارز و طلا، افزایش تقاضای سفته‌بازی و تعمیق بی‌اعتمادی به آینده اقتصاد هست. نمی‌شود تاثیر این عامل روانی را دست‌کم گرفت.

نکته کلیدی که بارها از سوی متخصصان گفته شده، بیان این عبارت هست که اصلاحات اقتصادی در داخل، بدون اصلاح و تنش‌زدایی در روابط خارجی ناممکن هست. شما نمی‌توانید از یک‌سو درگیر جنگ اقتصادی تمام‌عیار در سطح بین‌المللی باشید و از جهات دیگر انتظار ثبات و رشد اقتصادی در داخل داشته باشید. این دو با هم در تضادند. اصلاح روابط خارجی، پیش‌شرط لازم برای هرگونه موفقیت در اصلاحات ساختاری اقتصادی هست. متاسفانه عملکرد دولت (به‌خصوص وزارت امور خارجه) در این زمینه ضعیف بوده هست. قرار قرار دارای بود در این دولت مسائل حل شود، اما نه‌تنها حل نشد، بلکه با تهدیدهای جدید نیز روبه‌رو شده‌ایم. این عملکرد، مستقیم به تخریب انتظارات و بی‌ثبات‌سازی اقتصاد کلان منجر خواهد گردید.

 بسیاری این پرسش را پیش می‌کشند که دورنمای متغیرهای کلیدی همانند نرخ تورم و نرخ ارز تا پایان امسال چگونه است؟ آیا می‌توان سناریوهایی مشخص برای آینده نزدیک متصور بود؟

پاسخ صریح به این پرسش در شرایط فعلی تقریباً غیرممکن هست. ما در محیط نااطمینانی شدید یا به تعبیر دیگر در «تاریکی» به سر می‌بریم که پیش‌بینی در آن کاری عبث و بیهوده هست. عدم پیش‌بینی آینده بازارها نشان‌دهنده عمق نااطمینانی هست. باور عمومی مردم این هست که نرخ ارز و تورم افزایش می‌یابد. این باور، به نیروی پیشران بازار تبدیل شده هست. نکته جالب و درعین‌حال خطرناک این هست که انتظارات با همان سرعتی که اوج دریافت می‌کند و فضا را ملتهب انجام می‌دهد، می‌تواند با خبر مثبت ناگهان فروکش کند. ریسک و نوسان بالاست. به خاطر بیاورید که توافق نیم‌بند و غیرمستحکم چگونه توانست در مقطع کوتاهی، چهار تا پنج هزار تومان نرخ ارز را کاهش دهد. این نشان می‌دهد که بازار چقدر به اخبار سیاسی و روانی حساس هست. اگر روزی خبر تعلیق واقعی تحریم‌ها یا گشایش سیاسی جدی منتشر شود، ممکن هست شاهد ریزش شدید در بازارها باشیم. عکس آن نیز صادق هست. خبر منفی می‌تواند به‌سرعت فنر قیمت‌ها را رها کند. همین چندین وقت پیش همه فکر می‌کردند توافق در دسترس هست که ناگهان جنگ منطقه‌ای رخ داد.

 در پایان می‌خواهم اگر اجازه دهید سناریوی بدبینانه اقتصاد ایران را بسط دهیم. اگر تلاش‌ها به نتیجه نرسد و اقتصاد ایران وارد چرخه ابرتورم شود، چه پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای ایران متصورید؟

ابرتورم، صرفاً پدیده اقتصادی نیست، بلکه به معنای فروپاشی تمام‌عیار اقتصاد و جامعه هست. در حوزه اقتصاد، نخستین قربانی، پس‌اندازهای مردم هست. تمام کسانی که دارایی‌شان را به‌صورت ریالی نگهداری کرده‌اند، در مدت کوتاهی شاهد پودر شدن ثروتشان خواهند قرار دارای بود. نظام بانکی با بحران ورشکستگی مواجه هست، زیرا ارزش واقعی تسهیلات پرداخت‌شده به‌شدت کاهش می‌یابد. برنامه‌ریزی اقتصادی برای بنگاه‌ها غیرممکن شده و سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت متوقف خواهد گردید. در چنین شرایطی، اقتصاد به سمت نظام مبادله پایاپای و دلاریزاسیون غیررسمی پیش می‌رود که کارایی را به‌شدت کاهش می‌دهد.

پیامدهای اجتماعی این اتفاق ویرانگر هست. ابرتورم، موتور اصلی نابودی طبقه متوسط هست. طبقه‌ای که ستون فقرات ثبات اجتماعی، توسعه فرهنگی و دموکراسی در هر جامعه‌ای محسوب خواهد گردید. الان هم سطح رفاه مردم نسبت به سال ۱۳۹۶ به‌شدت کاهش یافته و طبقه متوسط در حال نابودی هست. ابرتورم این فرآیند را تکمیل و جامعه را دوقطبی (فقیر و غنی) انجام می‌دهد که مستعد هر نوع تنش اجتماعی هست.

پیامد دیگر، تشدید بحران مهاجرت هست. این مهاجرت محدود به نخبگان علمی نیست. ما شاهد خروج گسترده نیروی کار ماهر، تکنسین‌ها و حتی کارگران ساده هستیم که برای یافتن زندگی باثبات، ایران را ترک می‌کنند. این پدیده، ظرفیت تولیدی و انسانی کشورمان را برای نسل‌ها از بین می‌برد. ابرتورم سناریوی کابوس‌واری هست که می‌تواند پایه‌های اقتصادی و اجتماعی کشورمان را ویران کند. با مسیری که در پیش گرفته شده، یعنی دولتی که نه برنامه مدون و شجاعانه‌ای برای اصلاحات ساختاری دارد و نه توانی برای مدیریت و پاسخگو کردن تیم خودش نشان داده، ما به شکلی خطرناک در حال حرکت به سمت این سناریو هستیم. امیدوارم پیش از آنکه دیر شود، اراده سیاسی جدی برای تغییر مسیر شکل بگیرد. 

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه