به گزارش اقتصادنیوز، طلاق در ایران دیگر فقط یک بحران خانوادگی نیست؛ به یک پدیده اجتماعی-اقتصادی بدل شده هست. آماری که روزبهروز افزایش مییابد، نشان میدهد پشت هر جدایی، مجموعهای از عوامل ایستادهاند.
شهلا کاظمیپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه، معتقد هست که بحران اقتصادی ظاهر ماجراست؛ ریشه اصلی طلاق را باید در «معاملهای شدن ازدواج» و «زندگیهای تجملگرایانه» یافت. او حتی مهریههای سنگین و عددهای بزرگ را بیمعنا میداند و هشدار میدهد که وقتی ازدواج بر پایه چانهزنی و نمایش توان مالی آغاز شود، سرانجامش چیزی جز فروپاشی نخواهد قرار دارای بود.
کاظمی پور در این گفتگو از لایههای پنهان اقتصاد در طلاق، و پیامدهای روانی و اجتماعی این بحران سخن بیان میکند.
مشروح گفتگوی اقتصادنیوز با شهلا کاظمیپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه را بخوانید:
*****
خانم کاظمیپور! برخی بر این باورند که مشکلات اقتصادی و تورم نقش پررنگی در افزایش آمار طلاق دارند. شما چهقدر این مسئله را مؤثر میدانید؟
بله، اقتصاد تأثیرگذار هست، اما باید دو بُعد آن را دید. بُعد آشکار همان جایی هست که خانواده بهطور مستقیم از پس هزینهها برنمیآید؛ اختلافات شکل دریافت میکند و به جدایی میانجامد.
اما بعد پنهان، به نظر من، بسیار مهمتر هست. اینجا نقطه ای هست که خانوادهها و دختران از ابتدا توقعات بالایی دارند: خانه، ماشین، موقعیت مالی. پسر هم برای اینکه بتواند ازدواج کند، چندین اوقات بزرگنمایی یا حتی تظاهر انجام میدهد که این امکانات را دارد. بعد از ازدواج که واقعیت روشن خواهد گردید، مشاجرات آغاز خواهد گردید و کار به طلاق میکشد. در ظاهر همه میگویند دلیل اقتصادی هست، اما ریشه اصلی، مادیگرایی و تجملگرایی هست.
وقتی ازدواج به معامله تبدیل می شود
شما جایی گفتهاید ازدواجی که با چانهزنی شروع شود، به طلاق ختم خواهد شد. منظورتان چیست؟
وقتی ازدواج با چانهزنی و معامله آغاز شود، آیندهای ندارد. سؤال میکنند: «خانه دارد؟ ماشین چه؟ مهریه چندین سکه باشد؟ جهیزیه چقدر هست؟ خرج سالن و مراسم چطور؟» این نگاه، ازدواج را به معامله تبدیل انجام میدهد. در بسیاری از کشورهای دنیا چنین موضوعاتی اساساً اهمیت ندارد، اما در جامعه ما این چانهزنی هنوز معیار اصلی ازدواج هست. نتیجهاش هم روشن هست: معاملهای که روزی به هم میخورد.
رابطه بین اقتصاد پنهان و طلاق
یعنی شما اقتصاد را فقط ظاهر ماجرا میدانید و ریشه را در فرهنگ و اجتماع میبینید؟
اقتصاد، فرهنگ و اجتماع درهمتنیدهاند. توقعات بالا و چشموهمچشمی بهشدت در طلاق مؤثرند. طرف بیان میکند: «دخترخالهام چنین مهریهای داشته، من هم باید داشته باشم. فلانی جهیزیه سنگین آورده، من هم باید بیاورم. همسایه سالی یکبار مبلمان عوض انجام میدهد، من هم باید عوض کنم.» وقتی این توقعات برآورده نشود، به اختلاف و جدایی میانجامد. این همان اقتصاد پنهان هست؛ یعنی فرهنگی که بر نمایش استوار هست.
یک نکته دیگر هم وجود دارد. شما ببینید توسعه دانشگاهها باعث شده جوانانی از طبقات پایینتر وارد آموزش عالی شوند. همین افراد وقتی مدرک گرفتند، توقعشان بالا میرود: میگویند من که لیسانس یا فوقلیسانس دارم، باید با پزشک یا مهندس ازدواج کنم. در صورتی که بارها در کلاسهایم گفتهام ازدواج ۲۰ درصدش تحصیل هست، ۸۰ درصدش هماهنگی خانوادهها هست.
وقتی فرد خودش را بالاتر از جایگاه واقعی خانوادهاش میبیند، یا با کسی ازدواج انجام میدهد که همکفو نیست یا با کسی که تظاهر به ثروت انجام میدهد. در هر دو حالت، اختلاف و طلاق در پیش هست.
مهریه های سنگین فقط ازدواج را به بحران تبدیل می کند
شما پیش از این هم بارها مهریه را بیمعنا دانستهاید. چرا؟
مهریه در شرایط امروز هیچ معنایی ندارد. اسلام گفته «عندالمطالبه» و همان لحظه باید پرداخت شود. اگر کسی باغ یا ملکی دارد، همان موقع به همسرش بدهد، نه اینکه یک عدد خیالی بگذارند که روز آتی جوانی به زندان بیفتد. در گذشته که زنان شاغل نبودند، مهریه نوعی پشتوانه قرار دارای بود. امروز که بسیاری از زنان شاغلاند و درآمد دارند، چه نیازی هست؟ اگر زنی شاغل نیست، همسر میتواند موظف باشد تا او را بیمه کند تا در آینده حمایت مالی داشته باشد. مهریههای سنگین فقط ازدواج را به بحران تبدیل انجام میدهد.
تورم و فشار جدایی بر طبقه متوسط
به نقش افزایش تورم و افزایشی شدن طلاقها نیز اشاره کردید از نگاه شما تورم چه نقشی در این میان دارد؟
تورم شوک شدیدی به زندگیها وارد انجام میدهد. کسی که امروز با درآمدی متوسط زندگی انجام میدهد، روز آتی میبیند قدرت خریدش نصف شده هست. نمیتواند قسط خانه بدهد یا شهریه مدرسه بچه را بپردازد. مجبور هست به محله پایینتر نقل مکان کند. این فشارها موجب مشاجره و سرانجام جدایی خواهد گردید.
طبقه متوسط بیش از همه آسیب میبیند. طبقات ضعیفتر شاید به خاطر سنتی بودن کمتر به طلاق برسند، اما در طبقه متوسط، طلاق زودتر و بیشتر رخ میدهد، چون نگاه حیثیتی و اجتماعی پررنگ هست.
طلاق عاطفی یک بحران خاموش است
در آمار رسمی، فقط طلاقهای ثبتشده دیده میشود. اما شما از افزایش طلاق عاطفی نیز یاد کردید.
طلاق فقط همان جدایی ثبتشده در دفاتر نیست. بخش بزرگی از خانوادهها سالها بدون هیچ تفاهمی در کنار هم زندگی میکنند. زن یا مرد به خاطر فرزند، مشکلات مالی یا حفظ آبرو مجبورند «بسوزند و بسازند». در این زندگیها هیچ عاطفهای باقی نمانده هست. این همان «طلاق عاطفی» هست که در آمارها کمتر دیده خواهد گردید، اما در جامعه ما بسیار گسترده شده هست.
مشکل اصلی جامعه ما این هست که هیچ فرهنگسازی جدی برای ازدواج و خانواده وجود ندارد. همهچیز رها شده هست. در گذشته، جوامع کوچکتر بودند، شناخت خانوادگی بیشتر قرار دارای بود و انتخابها با دقت انجام میگردید. امروز شهرها بزرگ شدهاند، طرف در یک شهر دیگر ازدواج انجام میدهد، حتی نمیداند خانواده مقابل چه پایگاهی دارند. نتیجه همین وضعیت هست که میبینیم: ازدواجی که به معامله بدل شده و دولتی که هیچ نقشی در مدیریت فرهنگی آن ندارد.
اگر جامعه ایران با این شتاب به سمت مادیگرایی و تجملگرایی پیش برود، بحران طلاق شدیدتر خواهد گردید. سیاستگذاران باید بهجای پشتگرمی به مهریه یا رسمهای منسوخ، روی فرهنگسازی کار کنند. ازدواج معامله نیست.
دیدگاهها