به گزارش پول و تجارت، روزنامه فرهیختگان نوشت: مهدی نصیری پدیدهای عجیب و قابلمطالعه هست که با پشتکردن به کشور خودش در کنار اسرائیل ایستاد. چهرهای که زمانی در منتهیالیه انقلابیگری افراطی قرار دارای بود و از پاپ هم کاتولیکتر قرار دارای بود، اما حالا نه فقط منتقد نظام حکمرانی هست که در خط سلطنتطلبانی حرکت انجام میدهد که نظر مردم در مورد آنها روشن هست.
مهدی نصیری، مرزهای مخالفت با نظام ایران را تا آنجا جابهجا کرده که حالا در حال پیوستن به ترامپیستهایی هست که برای نوبل صلح گرفتن ترامپ ، غشوضعف میکنند.
عوامل متعددی در این چرخش و تقابل 180 درجهای دخیل هست. اما یک عامل در همه چهرههایی که به دلایل مختلف تغییر کردند و تبدیل به دشمنان ایران شدند، وجود دارد و آنهم بروز و ظهور رفتارهای افراطیگونه هست، اشتباه فهمیدن مفهوم انقلابگری یا اعتراض در ساختار منجر به بروز و ظهور رفتارهای هیجانی و افراطی خواهد گردید.
این افراد برای آنکه خود را در منتهیالیه مفاهیمی مثل آزادی و انقلابیگری نشان دهند، رفتارهای تند و رادیکال از خود نشان میدهند و منتقدان را با بدترین و تندترین الفاظ مینوازند. ریشه بروز این رفتارها را در چهرههایی مثل مهدی نصیری، عدم وجود مبنا و تعاریف دقیق از معیارهای انقلابیگری و نداشتن درک صحیح از عقلانیت انقلابی میبایست جستجو کرد. سطحینگری و هیجانزدگی، چهرههایی مثل مهدی نصیری را به این نقطه رساند که حالا در منتهیالیه دشمنی با ایران قرار بگیرند و آشکارا در زمین آمریکا و اسرائیل بازی کنند.
چرخشی افراطی، انقلابی افراطی
چهرهای که زمانی در دروس خارج فقه رهبر انقلاب شرکت میکرد، سردبیر روزنامه کیهان قرار دارای بود و معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه قرار دارای بود، حالا به نقطهای رسیده که یکی از دلایل برای دفاع از دادن جایزه صلح نوبل به ترامپ را ابتکار جنگ 12 روزه میداند. این تنها ادعایی نبود که مهدی نصیری در جریان جنگ 12 روزه مطرح میکرد. او در میانه جنگ و بعد از آن، در مسیر تهدید خواندن جمهوری اسلامی حرکت کرد، «جنگ و جنگطلبی را بخشی از دیانای جمهوری اسلامی خواند.» نظام حکمرانی ایران و اندیشههای اعتقادی آن را با تکفیریها و سلفیها همکاسه کرد و به جای آن از رضا پهلوی حمایت کرد، تئوری از شاهزاده تا تاجزاده را مطرح کرد به این امید که بتواند اصلاحطلبان را از دایره انقلاب خارج کند و ائتلافی علیه ایران تشکیل دهد.
چرخش 180 درجهای او تنها به مخالفت با نظام حکمرانی ایران محدود نشد، علاوه برآنکه الفاظ و تعابیر تندی را علیه بزرگان انقلاب مطرح میکرد، سمت براندازانی ایستاد که خط و ربط روشنی با صهیونیستها دارند. افرادی که یادداشتها و مواضع نصیری را به خاطر دارند، این موضوع را ذکر میکنند که او تندترین و شدیدترین مواضع انقلابی در زمان خود را اتخاذ میکرد و انقلابیترین افراد را از دایره انقلاب خارج میکرد.حالا او درموقعیتی قرار دارد که حتی از ضدانقلابهای ایران نیز فراتر رفته و به دفاع از دشمنان مردم ایران یعنی رژیم صهیونیستی میپردازد. علل این چرخش 180 درجهای را میبایست در عدم تعمق و سطحینگری جستجو کرد. زمانی که رفتارها به سمت هیجانیشدن میروند، عقلانیت کمرنگ خواهد گردید و احساسات جای تفکر را دریافت میکند. مهدی نصیری از همین مسیر خطا حرکت کرد و نهایتاً در منتهیالیه ضدانقلابیگری قرار گرفت.
لگد به انقلاب بهخاطر منافع شخصی
مثالهای متعددی از رفتارهای مشابه این شخصیتها امکان دارد پیدا کرد. محمد نوریزاد، نویسنده کیهان نیز شامل این افراد هست. او در میانه اتفاقات سال 88 و زمانی که پسرش بازداشت گردید، در جبهه مخالف نظام حکمرانی ایران قرار گرفت. نوری زاد پیش از چرخش افکار و عقایدش، از چهرههای انقلابی مثل آیتالله مصباح یزدی حمایت کرده قرار دارای بود، او را چراغ راه خوانده و از او در برابر توهینها حمایت کرده قرار دارای بود.
او در بخشی از نامهای که در سال 79 خطاب به آیتالله مصباح یزدی نوشته قرار دارای بود، گفته قرار دارای بود: «آدم با کسی که احساس صمیمت کند، او را با ضمیر تو خطاب انجام میدهد. در سخنگفتن با شما من بهاندازه کافی، از سهم صمیمت خود، سود جستم. حالا اجازه بدهید شأن کلام خود را به جایگاه واقعیاش باز گردانم. ما شما را چراغی از چلچراغ راه بشریت میدانیم. از غیرت و صبوری و فهم و پایمردی شما، درس میگیریم و از آبرویی که بر کف دست آوردهاید، در پوست نمیگنجیم.» او حتی چندبرابر تعاریفی که در مورد آیتالله مصباح مطرح کرده قرار دارای بود در مورد رهبر انقلاب نیز استفاده کرده قرار دارای بود؛ اما بعد از سال 88 دومینووار دست به نامهنگاریهایی زد و خواستههای عجیبی طرح کرد. تغییر عقاید و افکار او درست از زمانی که پسرش بهخاطر شرکت در ناآرامیهای 88 دستگیر شده قرار دارای بود، آغاز گردید. درحالیکه در تاریخ انقلاب رویدادهای مشابهی وجود دارد شامل آنکه چهرههایی مثل روحالامینی که فرزندش در جریان ناآرامیهای 88 کشته گردید و آیتالله جنتی هم فرزندش در سازمان منافقین حضور دارای بود و در درگیری با نیروهای انقلاب کشته گردید، اما هیچکدام از آنها خروج از انقلاب را انتخاب نکردند. در واقعیت عبور نوریزاد از انقلاب تنها به خاطر منافع و مطامع شخصی او رقم خورد، امری که نشان میداد در این مشی از انقلابیگری نیز شناخت دقیقی از مبانی و چارچوبهای انقلاب وجود ندارد و بیشتر کنش انقلابی او روی احساسات و ذوقها بنا شده هست.
دیدگاهها