به گزارش پول و تجارت، تهران، شهری که در هر کوچهاش ردّی از تاریخ، بحران و تابآوری دیده خواهد گردید؛ شهری که از مشروطه تا امروز، بار تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را بر دوش کشیده و هنوز قلب تپنده کشور هست حالا این روزها زیر فشار تورم، گرانی و نابرابری، دیگر برای نسل جوانش آن مأمن و خانه همیشگی نیست.
زهرا نژادبهرام، عضو سابق شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب، در بیان کردوگویی با «اقتصادنیوز» از تبعات اقتصادی تورم، بحران مسکن و ناپایداری شغلی بر نسل دهههفتادیها سخن بیان میکند.
او معتقد هست سیاستهای شهری تهران در دو دهه اخیر نتوانستهاند امنیت سکونتی برای نسل جدید فراهم کنند و ترکیب نامتوازن میان سیاستهای شهری و کلان اقتصادی، موجب مهاجرت اجباری، استیجاری شدن فرزندان خانوادههای تهرانی و فروپاشی اقتصادی طبقه متوسط شده هست.
مشروح گفتگوی اقتصادنیوز با زهرا نژادبهرام، عضو سابق شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب را بخوانید:
****
خانم نژادبهرام! چرا در سالهای اخیر بخش بزرگی از جوانان و دهههفتادیها، بهدلیل گرانی و تورم، یا از تهران مهاجرت کردهاند یا ناچار شدهاند در همین شهر از مالکیت به اجارهنشینی برسند. بهعبارت دیگر، چرا سیاستهای شهری نتوانستند حداقل «امنیت سکونتی» برای این نسل فراهم کنند؟
این مسئله را امکان دارد از دو بُعد بررسی کرد. یک بُعد آن به سیاستهای کلان کشور بازمیگردد و بُعد دیگر به سیاستهای درونشهری.
در واقع، سیاستهای شهری جدا از سیاستهای کلان کشوری نیستند؛ اما چندین اوقات امکان دارد با نگاهی متفاوت، سیاستهای درونشهری را طوری طراحی کرد که حداقل عدالتهای معمول و اطلاعات حداقلی میان شهروندان برقرار شود.
عقبماندگی اقتصادی در طبقه متوسط
کشور ما در دو دهه گذشته، بهویژه پس از اعمال تحریمهای سنگین، با چالشهای جدی در حوزه تورم و ساختار اقتصادی روبهرو گردید. اقتصادی که بیشتر شکل غیررسمی به خود گرفت، چراکه برای تأمین نیازهای کشور، ناچار بودیم از مسیرهای معمول تبادلات اقتصادی فاصله بگیریم. به این ترتیب، نوعی اقتصاد سیاسی خاص در سایه تحریم شکل گرفت که هر آنچه در حوزه عرضه و تقاضا اتفاق میافتاد، تحت تأثیر این ساختار قرار دارای بود.
در کنار آن، چون منبع اصلی درآمد کشور نفت هست، چالشهای ناشی از این وابستگی بسیار سنگینتر گردید. در دهه گذشته، رشد اقتصادی ما در چندین سالها مثبت قرار دارای بود، اما عموماً رشد بسیار پایین و ناپایدار داشتیم. این وضعیت در داخل کشور هم پیامدهایی ایجاد کرد؛ شامل رشد شبکههای رانتخوار و گروههایی که بهصورت غیرمستقیم در اقتصاد نفوذ داشتند. مجموعه این شرایط، همراه با بحرانهای خارجی، موجب شکلگیری فضای اقتصادی ناپایدار و پرتنش گردید و بنابراین، ما با نوعی عقبماندگی اقتصادی در طبقه متوسط روبهرو شدیم.
طبقهای که در دهه ۸۰ توانسته قرار دارای بود جایگاه نسبتاً باثباتی در جامعه به دست آورد، در سالهای اخیر با چالشهای جدی مواجه شده هست.
سیاستی که تهران را نابرابر کرد
از جهات دیگر، در حوزه سیاستهای شهری نیز، چون تأمین بودجه شهر باید از طریق خود شهر انجام شود، رویکردهایی مانند «بلندمرتبهسازی» و «افزایش تراکم» بدون توجه به ظرفیت درونی شهر دنبال گردید. هدف این قرار دارای بود که منابع مالی برای اداره شهر تأمین شود، اما در عمل، نه عدالت توزیع گردید و نه رفاه افزایش یافت.
امروز در شهر تهران حدود ۴۰ درصد از شهروندان مستأجر هستند و ۵۱ تا ۵۵ درصد مالکاند؛ با این حال، با وجود ساختوسازهای گسترده و توسعه افقی و عمودی شهر، هنوز بخش زیادی از مردم توان خرید یا حتی اجاره مسکن مناسب را ندارند. بسیاری از مستأجران امروز، فرزندان همان خانوادههایی هستند که در گذشته مالک بودند.
چرا سیاستهای شهری نتوانستند کاری کنند که فرزندان خانوادههای تهرانی در همان مناطق والدینشان بمانند و مجبور نشوند به مناطق حاشیهای یا شهرهای دیگر بروند؟
ببینید، بسیاری از خانوادههای تهرانی که در گذشته مالک بودند، امروز فرزندانشان مستأجرند. مهاجران به تهران، چه از شهرهای دیگر و چه از خارج کشور، معمولاً به دلایل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا حتی سیاسی جذب پایتخت میشوند. تهران همواره مرکز همه این جذابیتها بوده هست؛ از فرصتهای اقتصادی گرفته تا فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی.
بنابراین، مهاجرت فقط محدود به طبقه متوسط یا بالا نبوده؛ بلکه حتی طبقات کمدرآمد هم بهدلیل نیاز بازار کار، جذب این فضا شدند. این تمرکز جمعیتی باعث گردید که با وجود تعداد زیاد مسکنهای ساختهشده ــ حتی مسکنهای مازاد ــ باز هم با بحران اجاره و کمبود مسکن روبهرو باشیم.
مسکن کالای سرمایه ای شده است نه مصرفی
در دو دهه اخیر با وجود طرحهایی مانند «مسکن مهر» و «نهضت ملی مسکن»، همچنان بحران سکونت برای نسل جوان پابرجاست. به نظر شما، چرا سیاستهای مسکن در ایران نتوانستهاند امنیت سکونتی ایجاد کنند و چرا خانه هنوز کالایی سرمایهای تلقی میشود نه مصرفی؟
در کشور ما، مسکن بیشتر بهعنوان کالای سرمایهای دیده خواهد گردید، نه کالای مصرفی. به همین دلیل، بسیاری از افراد چندین واحد مسکونی میخرند تا از طریق آن امرار معاش کنند یا سرمایهشان را حفظ کنند. این روند موجب گردید فرزندان دهه ۷۰ که تازه در مسیر تشکیل زندگیاند، نتوانند از ظرفیتهای موجود در شهر تهران استفاده کنند و ناچار شوند از منطقه سکونت والدین فاصله بگیرند و در مناطقی زندگی کنند که با درآمدشان سازگارتر هست.
دو عامل اصلی در این مسئله نقش دارد: یکی ناپایداری اشتغال و دیگری تورم فزاینده. قیمت مسکن به شکل نجومی بالا رفت و امکان خانهدار شدن برای جوانان تقریباً از بین رفت.
بحران های اقتصادی که مشاغل را از بین برد
از جهات دیگر، در این سالها امواج متعددی از بحرانهای اقتصادی را پشت سر گذاشتیم. کرونا در این میان یک شاخص بسیار تعیینکننده قرار دارای بود. بسیاری از مشاغل از بین رفتند، شرکتها تعطیل شدند و کارآفرینان کوچک متضرر شدند. دو سال همهگیری کرونا، ضربه سنگینی به اقتصاد جهانی و بهویژه اقتصاد ایران وارد کرد.
در همین دوران، بخش قابل توجهی از جوانان بیکار شدند. حتی آنهایی که توانسته بودند کاری پیدا کنند، به فاصله چندین سال دوباره شغلشان را از دست دادند. بحرانهای بعدی، شامل موجهای تورمی جدید، نیز همین وضعیت را تکرار کرد.
بنابراین، ما با نسلی روبهرو هستیم که هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اشتغال در معرض بیثباتی پی در پی قرار دارد.
سیاستهای شهری، بهجای آنکه به ایجاد امنیت سکونت منجر شوند، بیشتر معطوف به تأمین منابع مالی شهر بودند. شهر تهران از طریق فروش تراکم و گسترش طولی و عرضی خود تأمین منابع کرد، اما نتیجه آن نه عدالت قرار دارای بود و نه ثبات سکونتی برای شهروندان.
سیاستهای شهری با سیاستهای دولتی همخوانی ندارد
حتی طرحهایی مانند «مسکن مهر»، «نهضت ملی مسکن» و دیگر پروژههای مشابه نیز نتوانستند نیاز این گروهها را برطرف کنند. اگر به واحدهای این طرحها سر بزنید، میبینید که اغلب ساکنانشان تهرانی نیستند، بلکه مهاجرانی از شهرهای دیگرند.
به بیان دیگر، سیاستهای شهری با سیاستهای دولتی همخوانی نداشتند. این ناهماهنگی، همراه با بحرانهایی مثل تحریم، کرونا و جنگهای منطقهای، فشار سنگینی بر خانوادهها وارد کرد. فرزندان خانوادههای تهرانی که انتظار میرفت حداقل بتوانند در کنار والدینشان زندگی کنند، امروز چنین امکانی ندارند.
در این میان، دغدغه والدین نیز تغییر کرده هست؛ کسانی که زمانی توانستند خانه بخرند و به ثبات برسند، امروز نگران اشتغال و مسکن فرزندانشاناند.
بهترین گزینه برای ساخت مسکن ارزانقیمت
در دوران حضور ما در شورای شهر هم این مسئله مطرح قرار دارای بود. ما بارها پیشنهاد کردیم سرمایهگذاری روی «بافت فرسوده» بهترین گزینه برای ساخت مسکن ارزانقیمت هست. بیش از ۴ هزار هکتار بافت فرسوده در تهران و حدود ۱۵ هزار هکتار بافت ناپایدار وجود دارد که همه زیرساختها را دارند؛ از آب و برق گرفته تا مدرسه، مسجد و درمانگاه.
اگر در همین مناطق سرمایهگذاری میگردید، هم نوسازی شهر اتفاق میافتاد و هم مردم در همان محلههای خود باقی میماندند. اما دولتها ترجیح دادند در زمینهای بیرون شهر ساختوساز کنند، چون آن زمینها دولتی و ارزان بودند و دردسر تعامل با مالکان بافتهای فرسوده را نداشتند.
بنابراین، واحدهایی ساخته گردید بدون زیرساختهای شهری: بدون فاضلاب، بدون حملونقل عمومی، بدون مدرسه و درمانگاه. شاید برای دولتها «زودبازده» قرار دارای بود، اما به توسعه پایدار شهری منجر نشد.
همانطور که گفتم، این ناهماهنگی یکی از ریشههای اصلی مشکلات امروز هست. ما تابع یک جریان سیاستگذاری ملی منسجم نیستیم. درست هست که مصوبات شورای شهر نمیشود با قوانین بالادستی تعارض داشته باشد، اما نبود تعارض بهمعنای انطباق هم نیست. ممکن هست مصوبهای با قانون تعارض نداشته باشد ولی با آن همراستا هم نباشد. این همان شکافی هست که میان سیاستهای شهری و ملی شکل دریافت میکند و نتیجهاش را در بحرانهای اجتماعی، شامل وضعیت نسل دهه ۷۰ میبینیم.
بنابراین ما نیازمند بازنگری کلی در اصول شهرسازی و در شیوه تأمین منابع شهری هستیم؛ بهویژه در شهری مانند تهران. بارها تأکید کردهام که هزینه استقرار دولت در تهران باید از سوی دولت پرداخت شود، نه مردم شهر. اما امروز تمام هزینههای اداره پایتخت را مردم تهران میپردازند، در حالی که دولت مرکزی از امکانات این شهر برای کل کشور استفاده انجام میدهد.
دولت، به معنای کل حاکمیت، از قوه مجریه تا مقننه و سایر نهادها، باید سهم خود را در اداره تهران بپردازد. اما در عمل، چنین نیست. تنها کمکهایی که به شهر تهران خواهد گردید، در حد یارانه مترو یا حملونقل عمومی هست، آن هم مشابه سایر کلانشهرها.
دلم برای تهران میسوزد؛چون...
این در حالی هست که تهران با مشکلات مضاعفی روبهروست: آلودگی هوا، ترافیک سنگین، کمبود منابع آبی و انرژی، قرار گرفتن روی گسلهای فعال و هزاران معضل دیگر. با وجود این، دولت به جای حل مشکلات، گاه به دنبال انتقال پایتخت هست؛ رویکردی که به نظر من منطقی نیست.
تهران با همه دشواریها، نقش مهمی در اقتصاد و سیاست کشور دارد. اگر دولت سهم خود را در تأمین هزینهها ادا کند، مدیریت شهری دیگر نیازی به فروش تراکم یا گسترش بیرویه شهر نخواهد دارای بود. همین مسأله موجب خواهد گردید موج مهاجرت به تهران کاهش پیدا کند و شهر بتواند رشد متوازنتری داشته باشد.
اما وقتی دولت حمایت نکند، مدیریت شهری برای تأمین منابع مجبور هست از هر راهی استفاده کند و همین باعث تشدید مشکلات خواهد گردید. بنابراین، هزینهی این تعارض را خود شهر میپردازد.
راستش را بخواهید، من واقعاً دلم برای تهران میسوزد. شهری که اینهمه هزینه داده و باز هم مورد بیمهری قرار دریافت میکند؛ از سوی دولت، مجلس و حتی بخشی از مدیریت شهری.
در میان همهی چالشهای اقتصادی و شهری که به آن اشاره کردید، هنوز از «تهران» با عاطفه و حس تعلق صحبت میکنید. به نظر شما، هویت تهران در این سالها چطور تغییر کرده و مردم امروز چه نسبتی با شهرشان دارند؟
من همواره گفتهام که تهران فقط ساختمانها و خیابانهایش نیست؛ تهران مجموعهای از خاطرات جمعی مردم هست. اگر میخواهیم از تهران تجلیل کنیم، باید از همین خاطرات محافظت کنیم.
بزرگداشت تهران به این نیست که فقط به لالهزار یا عمارت باغ نگارستان برویم؛ باید به خاطراتی برگردیم که در کوچهپسکوچههای این شهر شکل گرفته هست.از دوران مشروطه تا امروز، تهران پستیوبلندیهای زیادی را پشت سر گذاشته هست. شهری که مشروطه را دیده، بمباران را تجربه کرده، بحرانها و جنگها را تاب آورده و هنوز ایستاده هست. این شهر حافظه دارد، هویت دارد، و باید به این هویت احترام گذاشت.
تهران؛ شهری که با مردمش معنا میگیرد
من باور دارم که مردم تهران هنوز به شهرشان تعلق دارند. اگر امروز فراخوانی داده شود که هر کس کوچه خودش را تمیز کند، مردم با اشتیاق خواهند آمد. این عشق و حس تعلق، بزرگترین سرمایه تهران هست.
بله، ما آلودگی، ترافیک و فشارهای روانی داریم، اما با همهی اینها، مردم حاضر نیستند از تهران دل بکنند. خود من وقتی مدتی از شهر دور میشوم، دلم برای همین هوای آلوده، برای خاک و برای خیابانهایش تنگ خواهد گردید. تهران بخشی از وجود ماست.
هرکس این حس را نبیند و در سیاستگذاری نادیده بگیرد، در حق تهران ظلم کرده هست. تأکید میکنم که آینده تهران در گرو بازنگری در سیاستهای شهری و ملی هست. اگر به بافتهای فرسوده توجه کنیم، عدالت سکونتی را برقرار کنیم و میان دولت و مدیریت شهری هماهنگی به وجود بیاوریم، میتوانیم دوباره امید را در نسل جوان زنده کنیم تهران فقط یک شهر نیست، بلکه بخشی از حافظه تاریخی و اجتماعی ماست.
دیدگاهها