به گزارش پول و تجارت، تهران شهری هست که در آن نابرابری نه فقط در درآمد، که در هر خیابان و محله قابل مشاهده هست؛ از اجارهخانههای میلیاردی در شمال تا خانههای فرسوده جنوب، از پارکها و مراکز تفریحی لوکس در مناطق یک و دو تا محلههایی که حتی از امکانات اولیه شهری بیبهرهاند. فاصلهای که در دسترسی به خدمات درمانی، آموزشی و فرهنگی دیده خواهد گردید، حالا به مرز شرق و غرب تهران هم رسیده هست.در چنین وضعی، طبقه متوسط که زمانی ستون فقرات توسعه شهری قرار دارای بود، امروز در حال فروپاشی هست.
امانالله قراییمقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در بیان کردوگو با اقتصادنیوز معتقد هست نابرابری تهران فقط اقتصادی نیست، بلکه در هویت و احساس تعلق شهروندان ریشه دوانده هست.
او بیان میکند ساختار بیمار اقتصادی و فقدان مدیریت علمی، شهر را به پهنهای از تضادها بدل کرده هست؛ جایی که ثروت، محل زندگی، نوع آموزش و حتی امنیت اجتماعی، مرزهای ناپیدای طبقاتی را ترسیم میکنند. قراییمقدم با اشاره به نظریه مکتب شیکاگو در جامعهشناسی شهری توضیح میدهد که رابطه متقابل انسان و محیط در تهران، حالا به «آینهای از نابرابری ساختاری» تبدیل شده و سقوط طبقه متوسط میتواند بزرگترین تهدید اجتماعی پایتخت باشد.
مشروح گفتگوی اقتصادنیوز با امانالله قراییمقدم را بخوانید:
****
آقای قرایی مقدم! از نگاه شما نابرابری اقتصادی در تهران تا چه اندازه جدی است؟ آیا این نابرابری فقط به تفاوت درآمدی برمیگردد یا به احساس هویت و تعلق هم کشیده شده است؟
بله، نابرابری در تهران وجود دارد، اما فقط اقتصادی نیست. اصولاً در تمام شهرهای بزرگ دنیا، شامل تهران، تقسیمبندی طبقاتی و جغرافیایی طبیعی هست؛ شمال، جنوب و مناطق میانی هرکدام بر اساس بافت اقتصادی و فرهنگی شکل گرفتهاند.
بومی بودن، وضعیت اقتصادی خانوادهها و سابقه سکونت در محلهها عوامل تعیینکنندهاند. در تهران، محلههایی مانند منطقه ۱۲ یا نقاطی مثل افسریه، تهرانپارس و غرب تهران ابتدا حاشیهنشین بودند و بعدها به متن شهر وارد شدند. زمانی میان تهرانپارس و نارمک زمینهای بایر و حلبیآباد قرار دارای بود؛ یا اطراف خیابان آزادی و زنجان بیابان محسوب میگردید. به مرور این فضاها شهری شدند و هویت طبقاتی جدیدی پیدا کردند.
در واقع رابطهای متقابل میان وضعیت اقتصادی و محل زندگی وجود دارد. کسی که درآمدش بالا میرود، به مناطق شمالی مهاجرت انجام میدهد؛ کسی که فقیرتر خواهد گردید، به حاشیه رانده خواهد گردید. این همان مفهومی هست که در «مکتب شیکاگو» در جامعهشناسی شهری مطرح شده هست؛ رابطهی متقابل انسان با محیط زندگیاش.
تهران شهری با «مرزبندیهای نانوشته»
یعنی از نگاه شما، نابرابری اقتصادی در تهران ریشه در ساختارهای شهری و بومی دارد؟
دقیقاً. مکتب بومشناسی شهری یا همان شیکاگو بر این تأکید دارد که هر فرد در جایی زندگی انجام میدهد که با وضعیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیاش متناسب هست. کسی که در تهرانپارس زندگی انجام میدهد، «تهرانپارسی فکر انجام میدهد»؛ کسی که در محله «خیابان ایران هست»، بر اساس امکانات، فرهنگ و پیشینهی آن محله رفتار انجام میدهد.
دولت در این زمینه نقش مستقیم ندارد. دولت به کسی نمیگوید در کجا زندگی کند یا نکند؛ این وضعیت اقتصادی و سابقه فرهنگی و بومی هر فرد هست که محل سکونتش را تعیین انجام میدهد. مثلاً در خیابان ایران، ثروتمندان بومی هستند و نسبت به مهاجران حساساند. اگر کسی تازهوارد باشد، دربارهاش میپرسند «کیست؟ از کجاست؟». این احساس تعلق و مرزبندی هویتی در همه شهرهای بزرگ دیده خواهد گردید.
نابرابری فقط اقتصادی نیست، «عمق فرهنگی» هم دارد
برخی معتقدند شکاف طبقاتی در تهران از یک تفاوت اقتصادی ساده فراتر رفته و به شکل «جزایر طبقاتی» درآمده است. آیا این تعبیر را میپذیرید؟
بله، همینطور هست. ما با پدیدهای روبهرو هستیم که امکان دارد آن را «جزیرههای طبقاتی» نامید. در چندین مناطق شهر، همهچیز در دسترس هست: مراکز تفریحی، بیمارستانهای خصوصی، پارکهای مجهز و امنیت بالا. اما در بخشهای دیگر، مردم حتی از امکانات پایهای محروماند.
این تفاوت فقط به پول برنمیگردد؛ سابقه خانوادگی و «عمق فرهنگی» محلهها هم دخیل هست. مثلاً در مناطق مذهبیتر یا سنتیتر، مردم احساس تعلق بیشتری دارند و از مهاجرپذیری کمتر استقبال میکنند. کسی که در یزد، گرمسار یا مازندران زندگی انجام میدهد، مطابق اقلیم، فرهنگ و تاریخ همانجا فکر انجام میدهد. در تهران هم همین هست؛ هر محله، ذهن و سبک زندگی خودش را دارد.
نابرابری بذر بیاعتمادی و خشم را در جامعه میکارد
از نگاه شما حاکمیت و دولتها نقشی در تشدید یا کاهش این نابرابریها دارند؟
دولتها معمولاً بهصورت مستقیم عامل نابرابری نیستند، اما سیاستهای اقتصادی و شهری میتوانند آن را تشدید کنند. دولت به کسی نمیگوید در شمران زندگی کن یا در راهآهن، اما سیاستهای کلان اقتصادی، شکاف درآمدی را عمیقتر میکنند.
در هیچ کشوری شکاف طبقاتی بهطور کامل از بین نمیرود؛ حتی در نظامهای سوسیالیستی مانند روسیه هم وجود دارد. تفاوت در میزان درآمد، اشتغال، تحصیلات و فرصتها طبیعی هست، اما وقتی این شکاف بیش از حد بزرگ شود، احساس بیعدالتی ایجاد انجام میدهد و میتواند به نارضایتی اجتماعی بینجامد.
نابرابری اقتصادی، طبقه متوسط را از ستون تعادل به محور اعتراض تبدیل میکند
از نگاه شما این شکاف طبقاتی در ایران امروز چه اثری بر جامعه گذاشته است؟
شکاف طبقاتی نارضایتی میآورد، نارضایتی جنبش و اعتراض ایجاد انجام میدهد. در جامعهشناسی گفته خواهد گردید وقتی فاصله طبقاتی افزایش یابد، «نارضایی اجتماعی» بالا میرود و طبقات مختلف تحریک میشوند.
در این میان، طبقه متوسط نقش تعیینکننده دارد. طبقه بالا رفاه دارد و از وضعیت خود راضی هست، طبقه پایین نیز معمولاً درگیر بقاست؛ اما این طبقه متوسط هست که آگاهی دارد، مطالعه انجام میدهد، میبیند و به دیگران آگاهی میدهد.
وقتی طبقه متوسط سقوط کند، یعنی از «متوسط بالا» به «متوسط پایین» و سپس به «طبقه فقیر» تبدیل شود، وضعیت خطرناک خواهد گردید. این طبقه به خاطر آگاهی اجتماعی میتواند محرک اعتراض و حتی انقلاب باشد، چون چیزی برای از دست دادن ندارد.
تورم ۴۵ درصدی و رؤیای خانهدار شدن
شما گفتید طبقه متوسط سقوط کرده است. این سقوط چگونه خود را در زندگی روزمره نشان میدهد؟
امروز طبقه متوسط در تهران دیگر احساس تعلق ندارد. به دنبال خانه میرود، پولش نمیرسد. برای تفریح یا خدمات درمانی میرود، نمیتواند هزینهها را بپردازد. پیشتر، پدر همین افراد با درآمد متوسط میتوانست خانه بخرد، فرزندش را به مدرسه خوب بفرستد و معیشتی آبرومندانه داشته باشد، اما امروز با تورم ۴۵ درصدی چنین چیزی ممکن نیست.
وقتی مردم میبینند دیگر نمیتوانند در شهری که همواره در آن زندگی کردهاند بمانند، احساس بیعدالتی و خشم اجتماعی بالا میرود. این فقط عدد و رقم اقتصادی نیست، بخشی از هویت شهری از بین رفته هست.
پایتخت دارد هویت خود را از دست میدهد
به نظر شما ریشه اصلی این بحران در چیست؟
ریشه در ساختار دارد. ساختار اجتماعی و اقتصادی ما بیمار هست. تورم، گرانی، مدیریت نادرست منابع و بیتوجهی به اصل «هزینه–فایده» در تصمیمگیریها همه دستبهدست هم دادهاند. در جامعهشناسی مفهومی داریم به نام مدیریت هزینه و فایده؛ یعنی هر تصمیمی باید بر اساس نسبت سود به زیان بررسی شود. اما در کشور ما بسیاری از تصمیمها بدون محاسبه گرفته خواهد گردید، بدون اینکه فایدهی آن سنجیده شود.
وقتی مدیران در جایگاه واقعی خود قرار نگیرند و هزینه تصمیمهایشان را نبینند، ساختار معیوب خواهد گردید. نتیجه همین وضعی هست که امروز داریم: تورم بالا، نارضایتی گسترده و احساس بیعدالتی در میان طبقات متوسط و پایین جامعه.
آینده را چگونه میبینید؟ آیا این شکاف قابل ترمیم است؟
اگر مدیریت علمی و واقعبینانه جایگزین شعار شود، بله، امکان دارد آن را تعدیل کرد. اما اگر روند کنونی ادامه پیدا کند، نهتنها شکاف اقتصادی، بلکه شکاف فرهنگی و هویتی در تهران عمیقتر خواهد گردید. وقتی شهری به «جزیرههای طبقاتی» تبدیل شود، نه همبستگی باقی میماند و نه تعلق.
تهران فقط شهری با خیابانهای نابرابر نیست؛ شهری هست که هر کوچه و محلهاش بازتاب یک طبقه و یک هویت خاص هست و تا زمانی که طبقه متوسط نادیده گرفته شود و سیاستگذاریها بدون ارزیابی واقعی از هزینه و فایده انجام گیرد، شکاف اجتماعی تهران هر روز عمیقتر خواهد گردید.
دیدگاهها