به گزارش پول و تجارت، سازندگی نوشـت: بپس از گذشت حدود ۶ سال ازسقوط تلخ هواپیمای اوکراینی در آسمان تهران، روایت تازهای از چگونگی مطلع شدن حسن روحانی، رئیسجمهور وقت از حادثه از زبان علی شمخانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی منتشر شده هست؛ روایتی که در ظاهر قصد روشنگری دارد اما در عمل بیشتر به بازتعریف یک پرونده بسته میماند. شمخانی در سخنان اخیر خود مدعی شده هست که حسن روحانی، رئیسجمهور وقت از همان ساعات اولیه از ماجرا آگاه بوده و با وجود این اطلاع سه روز سکوت کرده تا شورای عالی امنیت ملی تصمیم به اطلاعرسانی بگیرد. در مقابل، محمود واعظی، رئیس دفتر روحانی، در شرح آن روزها گفته هست که «رئیسجمهور صبح جمعه از حادثه باخبر گردید و همان روز دستور داد، حقیقت هرچه سریعتر اعلام شود».
شمخانی در اظهارات اخیر خود گفته هست: «به محض اطلاع از حادثه شخصا موضوع را به رئیسجمهور منتقل کردم. ایشان در جریان قرار گرفت و بیان کرد باید منتظر تصمیم شورای عالی امنیت ملی بمانیم. وظیفهای نداشتم که این خبر را به آقای ظریف اعلام کنم». او در بخش دیگری از سخنانش افزوده هست که «شورا تصمیم گرفت تا بررسی کامل علت حادثه از اعلام رسمی خودداری شود». در مقابل واعظی در شرح همان روزها گفته قرار دارای بود: «آقای روحانی تا صبح جمعه از ماجرا خبر نداشت. وقتی از واقعیت باخبر گردید، بیان کرد بلافاصله باید اطلاعرسانی کنیم و مردم را در جریان بگذاریم».
این دو روایت نهتنها همپوشانی ندارند بلکه در نقطه مقابل هم قرار میگیرند؛ در یکی روحانی از آغاز مطلع و ساکت هست و در دیگری، بیاطلاع اما پیگیر روشن شدن واقعیت و انتشار آن. اگر ادعای شمخانی درست باشد، پس روایت واعظی درباره «اصرار روحانی بر اعلام سریع حقیقت» عملا فرو میریزد اما اگر گفته واعظی به واقعیت نزدیکتر باشد، روایت شمخانی رنگ و بوی تسویهحساب سیاسی دریافت میکند.
فارغ از واکنش روحانی، ادعای شمخانی البته در تضاد کامل با روایتهای گفته شده پیش از این از جانب دولت دوازدهم هست. در سالهای اخیر فایل صوتی از بیان کردوگوی محمدجواد ظریف و سعید لیلاز درز پیدا کرد که در بخشی از آن ظریف به روایت ماجرای هواپیمای اوکراینی پرداخته هست. ظریف در این بیان کردوگو بیان میکند: «صبح چهارشنبه هواپیمای اوکراینی را زدند، من ظهر جمعه رفتم جلسه ویژه دبیرخانه شورای امنیت و عرض کردم که حالا دنیا بیان میکند موشک خورده هست، اگر واقعا موشک خورده هست، بگویید تا ببینیم چطور میتوانیم علاج کنیم. خدا شاهد هست آنگونه با من برخورد کردند که انگار کفر ابلیس گفتم». محمود واعظی، رئیس دفتر روحانی نیز پیشتر درباره این موضوع در مصاحبهای گفته قرار دارای بود: «صبح پنجشنبه بعد از جلسه دبیرخانه شورای امنیت ملی، معاون شمخانی از ظریف میخواهد که چیزی را اعلام کند؛ ظریف بیان میکند من هیچ چیزی نمیدانم، چه چیزی را اعلام کنم. ظریف به شمخانی بیان میکند در بیرون گفته شده به هواپیما شلیک شده که شمخانی بیان میکند این را هم داریم بررسی میکنیم. اینجا شکشان بیشتر گردید». در واقع شمخانی با تأکید بر اینکه وظیفهای برای در جریان گذاشتن محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه درباره چنین حادثه مهمی نداشته عملا بر ادعای بیاطلاعی او از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی مهر تأیید میزند. با این حال این سخن در خود نوعی تناقض نهفته دارد؛ زیرا اگر رئیسجمهور در جریان موضوع بوده، وزیر خارجه نیز باید بهدلیل نقش مستقیم وزارتخانهاش در تعامل و اطلاعرسانی به کشورهای درگیر و ذینفع از سوی او مطلع میشده هست. بنابراین، ناآگاهی ظریف در صورتی که روحانی در جریان بوده باشد از نظر منطقی قابل توجیه نیست؛ بهویژه در شرایطی که جامعه در تبوتاب و التهاب ناشی از این حادثه به سر میبرد.
هدف روایت تازه
اما نکته پرسشبرانگیز، زمان انتشار این سخنان هست. چرا شمخانی با وجود گذشت سالها از آن حادثه، اکنون تصمیم گرفته، جزئیاتی را مطرح کند که میداند بازتاب سنگینی خواهد دارای بود؟ پاسخ احتمالی را باید در شرایط کنونی سیاست داخلی جستوجو کرد. در ماههای اخیر، فضای سیاسی کشور شاهد بازآرایی قدرت میان جناحهای مختلف بوده و شمخانی نیز پس از کنارهگیری از دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در موقعیتی تازه قرار گرفته هست. طرح چنین روایتی میتواند در ظاهر نوعی روشنسازی تاریخی تلقی شود اما در عمل، نشانهای از یک جابهجایی روایی هست؛ تلاشی برای کاستن از بار مسئولیت نهادی که در آن زمان تحت ریاست او بوده هست.
حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی فقط یک تراژدی انسانی نبود؛ آزمونی برای صداقت و شفافیت ساختار تصمیمگیری کشور قرار دارای بود. سه روز تأخیر در اعلام علت واقعی سقوط به اعتماد عمومی ضربهای سنگین وارد کرد. در آن مقطع، شورای عالی امنیت ملی، ستاد کل نیروهای مسلح و دولت هر کدام نقش و مسئولیتی در روند اطلاعرسانی داشتند. اگر اکنون یکی از ارکان آن شورا بیان میکند، رئیسجمهور از روز نخست در جریان بوده، معنایش این هست که تصمیم به تأخیر، تصمیمی جمعی و در سطح کلان بوده هست. روایت شمخانی در واقع حلقهای از همان چرخه قدیمی انتقال مسئولیت هست؛ چرخهای که هر بار در مواجهه با بحرانها تکرار خواهد گردید و سرانجام، پاسخ روشنی به افکار عمومی نمیدهد. شمخانی در روایتش کوشیده هست تا با تمرکز بر نقش روحانی، خود را از بار آن تصمیم سنگین جدا کند، در حالی که جایگاه حقوقی او در همان زمان به هیچوجه این امکان را نمیداد. سکوت سه روزه پس از سقوط هواپیمای اوکراینی به یکی از مباحث ماندگار تاریخ سیاسی ایران بدل گردید. در آن سه روز، دولت و رسانههای رسمی تلاش کردند، فرضیه نقص فنی را تقویت کنند، در حالی که بسیاری از خانوادههای قربانیان و کارشناسان مستقل، نشانههایی از اصابت موشک را مطرح میکردند. وقتی سرانجام سپاه مسئولیت شلیک را پذیرفت، افکار عمومی نهفقط از خطای انسانی بلکه از پنهانکاری سیستماتیک خشمگین گردید. حالا روایت تازه شمخانی با بیان اینکه روحانی از ابتدا از واقعیت باخبر بوده عملا آن خشم را دوباره زنده انجام میدهد و گویی میخواهد نشان دهد، بیاعتمادی آن روزها بیدلیل هم نبوده هست. اما در این میان غایب بزرگ ماجرا همچنان خود شمخانی هست، کسی که باید توضیح دهد در جایگاه دبیری نهادی که مسئول امنیت ملی کشور هست، چه نقشی در تصمیمسازی یا تأخیر اطلاعرسانی داشته هست.
ضرورت پایان دادن به سیاست روایتسازی
نقد اصلی به سخنان تازه شمخانی اما نه در محتوا بلکه در ماهیت و زمان بیان آن هست. هر روایتی که سالها بعد از وقوع حادثه مطرح خواهد گردید، بهویژه وقتی از زبان یکی از مقامات اصلی ماجرا باشد، باید با مستندات دقیق همراه باشد. اما شمخانی در اظهاراتش به هیچ سند مشخصی اشاره نکرده جز نقل شفاهی از بیان کردوگو با رئیسجمهور. این شیوه نهتنها برای افکار عمومی قانعکننده نیست بلکه نوعی بازنویسی سیاسی تاریخ را تداعی انجام میدهد؛ تلاشی برای بازتعریف نقشها در حافظه عمومی. در چنین وضعیتی، انتشار روایتهای تازه بدون ارائه سند بیش از آنکه به شفافیت کمک کند بر ابهامها میافزاید و بهانهای برای دوقطبیسازی دوباره در جامعه فراهم انجام میدهد.
روایت شمخانی بیش از آنکه پرده از حقیقتی تازه بردارد، یادآور زخمی قدیمی هست؛ زخم عدم شفافیت. افکار عمومی امروز بیش از هر چیز خسته از بازنویسیهای متناقض و دیرهنگام هست. حقیقت نه در خاطرات شفاهی مقامات بلکه در شفافسازی نهادی و ثبت مستندات قابل دسترس برای مردم معنا پیدا انجام میدهد. اگر قرار هست اعتماد عمومی بازسازی شود، راه آن در روایتهای سیاسی تازه نیست؛ در پذیرش مسئولیت، پاسخگویی و پایان دادن به چرخه انتقال تقصیر هست.
دیدگاهها