به گزارش پول و تجارت، رابطه میان تحصیلات و درآمد یکی از پرسشهای کلیدی در اقتصاد آموزش و سیاستگذاری اجتماعی هست. از دیرباز این پرسش مطرح بوده که آیا سالهای بیشتری که افراد در دانشگاه و مراکز آموزشی سپری میکنند، بهطور مستقیم به درآمد بالاتر میانجامد یا خیر. این مسئله، هم برای افراد در انتخاب مسیر شغلی و تحصیلی اهمیت دارد و هم برای دولتها و سیاستگذاران که باید تصمیم بگیرند سرمایهگذاری در نظام آموزشی چه بازدهی برای اقتصاد کلان خواهد دارای بود.
«صدیقه نژادقربان» در هفتهنامه تجارت فردا نوشت: مطالعات متعدد در کشورهای مختلف، بهویژه در ایالاتمتحده آمریکا، نشان داده هست که بین سطح تحصیلات و میزان درآمد رابطهای مثبت و معنادار وجود دارد. دادههای رسمی از اداره آمار آموزش آمریکا (NCES) و پژوهشهای سازمان تامین اجتماعی ایالاتمتحده (SSA) نشان میدهند که دانشآموختگان دانشگاهی در مقایسه با افرادی که تنها مدرک دیپلم دارند، بهطور متوسط صدها هزار دلار بیشتر در طول زندگی کاری خود درآمد کسب میکنند.
برای نمونه، بر اساس یک گزارش معتبر، دارندگان مدرک کارشناسی بهطور متوسط نزدیک به ۶۰ درصد بیشتر از کسانی که فقط دیپلم دبیرستان دارند درآمد دارند. این تفاوت در مقاطع بالاتر چشمگیرتر هست: کسانی که دارای مدارک تخصصی یا دکترای حرفهای هستند، سالانه بیش از ۱۲۳ هزار دلار درآمد دارند، درحالیکه درآمد متوسط دیپلمهها حدود 400/38 دلار هست. بهعبارتدیگر، فاصله درآمدی میان پایینترین و بالاترین سطح تحصیلی بیش از سه برابر هست. چنین ارقامی پرسشی مهم ایجاد انجام میدهد: آیا این اختلافها صرفاً نتیجه «بیشتر درسخواندن» هست، یا عوامل دیگری مانند استعداد ذاتی، طبقه اجتماعی، فرصتهای خانوادگی و شبکههای ارتباطی نیز در آن دخیلاند؟
یکی از اصلیترین چهارچوبهای تحلیلی برای توضیح رابطه تحصیل و درآمد، نظریه «سرمایه انسانی» هست که اقتصاددانانی مانند گری بکر و تئودور شولتز مطرح کردند. براساس این دیدگاه، تحصیلات نوعی سرمایهگذاری هست؛ درست همانطور که یک بنگاه اقتصادی در ماشینآلات یا فناوری سرمایهگذاری انجام میدهد تا بازده بیشتری داشته باشد، فرد نیز با سرمایهگذاری در آموزش و مهارتهای خود، بهرهوریاش را در بازار کار افزایش میدهد. افزایش بهرهوری فرد، کارفرما را متقاعد انجام میدهد که دستمزد بالاتری بپردازد، زیرا فرد میتواند ارزش بیشتری برای سازمان ایجاد کند. به همین دلیل، هر سال تحصیل بیشتر «یک سال سرمایهگذاری» در نظر گرفته خواهد گردید که در آینده با درآمد بیشتر جبران خواهد گردید.
در کنار نظریه سرمایه انسانی، دیدگاه دیگری به نام «سیگنالینگ» وجود دارد که اقتصاددانانی چون مایکل اسپنس مطرح کردهاند. بر اساس این نظریه، تحصیلات لزوماً مهارت یا بهرهوری فرد را به میزان زیادی تغییر نمیدهد، بلکه صرفاً یک سیگنال به کارفرماست که نشان میدهد فرد ویژگیهای خاصی مانند هوش، پشتکار یا نظم دارد. به بیان ساده، مدرک دانشگاهی بیشتر از آنکه مهارت جدیدی به فرد بیاموزد، به کارفرما اطلاع میدهد که این فرد توانایی پشت سر گذاشتن موانع و وظایف دشوار را دارد. در این دیدگاه، دانشگاه نوعی «فیلتر» هست که افراد با ویژگیهای خاص را از دیگران جدا انجام میدهد.
چرا تحصیل پولساز است؟
مطالعات نشان دادهاند که تفاوت درآمدی میان فردی که یک یا دو سال تحصیلات دانشگاهی دارد با کسی که موفق به دریافت مدرک کامل (کارشناسی یا کارشناسی ارشد) شده هست، بسیار زیاد هست. این پدیده به «اثر مدرک» مشهور هست. بهعبارتدیگر، مدرک بهتنهایی میتواند جهش درآمدی ایجاد کند، حتی اگر دانش یا مهارت فرد نسبت به کسی که چندین واحد کمتر گذرانده تفاوت چندانی نداشته باشد. همین موضوع اهمیت «مدرکگرایی» را در بازار کار توضیح میدهد.
باید توجه دارای بود که رابطه میان تحصیلات و درآمد خطی و ساده نیست. متغیرهای دیگری ازجمله هوش و استعداد فردی، طبقه وضعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده، شبکههای اجتماعی حرفهای و جنسیت و نژاد وجود دارند که میتوانند این رابطه را تقویت یا تضعیف کنند. کسانی که توانایی شناختی بالاتری دارند، هم احتمال بیشتری برای ورود به دانشگاه دارند و هم میتوانند در بازار کار موفقتر باشند؛ فرزندان خانوادههای مرفه هم بیشتر امکان تحصیل دارند و هم شبکههای ارتباطی بهتری برای یافتن شغل.
آمریکا یکی از کشورهایی هست که بیشترین تحقیقات را درباره رابطه تحصیل و درآمد انجام داده هست. دلیلش هم روشن هست: این کشور هم تنوع بسیار زیادی در سطح تحصیل و بازار کار دارد و هم نهادهای آماری منظم مثل مرکز ملی آمار آموزش (NCES) و سازمان تامین اجتماعی (SSA) مرتب دادههای مربوط به تحصیل و درآمد را منتشر میکنند.
شواهد نشان میدهند که هرچه سطح تحصیل بالاتر باشد، درآمد متوسط هم بیشتر هست؛ اما شدت این افزایش در مقاطع مختلف متفاوت هست. بر اساس دادههای ارائهشده در این نهادهای مطالعاتی، درآمد سالانه افراد با سطح تحصیلات دیپلم حدود 4/38 هزار دلار (ماهانه 3200 دلار) هست. این در حالی هست که این رقم برای افراد با مدرک کارشناسی حدود 80 هزار دلار در سال هست و برای کارشناسی ارشد به بیش از 95 هزار دلار میرسد. در بالاترین سطح، کسانی که دارای تخصص ویژه هستند سالانه بهطور متوسط ۱۲۳ هزار دلار درآمد کسب میکنند؛ یعنی ماهانه بیش از ۱۰ هزار دلار. این اعداد روندی واضح را نشان میدهد؛ افزایش تحصیلات بهطور میانگین موجب افزایش درآمد خواهد گردید، و جهش اصلی درآمدی از سطح دیپلم به کارشناسی رخ میدهد، بهطوری که اختلاف درآمد میان دارندگان مدرک کاردانی و کارشناسی به حدود ۲۳ هزار دلار در سال میرسد.
بررسیهای سازمان تامین اجتماعی آمریکا نشان داده هست مردانی که مدرک کارشناسی دارند، در طول عمر کاری خود بهطور متوسط 900 هزار دلار بیشتر از مردانی که فقط دیپلم دارند درآمد دارند. این تفاوت برای زنان حدود ۶30 هزار دلار هست. حتی زمانی که پژوهشگران متغیرهایی مانند زمینه خانوادگی یا هوش را کنترل میکنند، باز هم تفاوت خالص حدود 45۰ هزار تا 650 هزار دلار باقی میماند. این یعنی تحصیل واقعاً یک «اثر علی» دارد، نه صرفاً یک همبستگی ظاهری.
مطالعات اقتصاددانانی مثل دیوید کارد، جاشوآ آنگریستا و آلن کروگر با استفاده از روشهای اقتصادسنجی پیشرفته نشان داده هست که هر سال اضافی تحصیل، بهطور میانگین درآمد فرد را ۵ تا ۱۰ درصد افزایش میدهد. این یافته بسیار مهم هست، زیرا نشان میدهد رابطه تحصیل و درآمد حتی بعد از کنترل عوامل بیرونی (مثل نژاد یا خانواده) همچنان برقرار هست.
علاوه بر درآمد، سطح تحصیل بر احتمال بیکاری هم اثر دارد. طبق آمار اداره کار آمریکا، نرخ بیکاری در میان افراد دیپلمه حدود شش درصد هست، درحالیکه برای دارندگان مدرک کارشناسی سه درصد و برای مدارک تخصصی کمتر از دو درصد هست. این تفاوت نشان میدهد که تحصیل نهتنها درآمد بالاتری به همراه دارد، بلکه امنیت شغلی بیشتری نیز به همراه دارد.
رشتههایی مانند پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی، حقوق و چندین شاخههای مهندسی ازجمله حوزههایی هستند که بیشترین بازده مالی را دارند. دلیل این مسئله روشن هست؛ این رشتهها نیازمند سالها آموزش سختگیرانه، مهارتهای پیچیده و پذیرش مسئولیتهای سنگین هستند. در مقابل، مشاغل وابسته به مدرک دبیرستان یا کاردانی، معمولاً در حوزههایی متمرکز میشوند که نیاز به مهارتهای سادهتر دارند و عرضه نیروی کار در آنها بیشتر هست، بنابراین سطح دستمزد پایینتر میماند.
نکته جالب اینجاست که تحصیل در سطوح بالاتر تنها به معنای درآمد بالاتر در مشاغل کلاسیک نیست. در عصر حاضر، حتی رشتههایی نوظهور چون علوم داده، هوش مصنوعی و فناوریهای سبز، در صورت کسب مدارک کارشناسی ارشد یا دکترا، میتوانند درآمدهایی قابلمقایسه با حرفههای سنتی مانند پزشکی یا حقوق فراهم کنند. این تغییر نشان میدهد که رابطه تحصیل و درآمد مفهومی ایستا نیست، بلکه پویا و متاثر از تحولات اقتصادی و فناوری هست.
درنهایت، باید به این واقعیت اشاره کرد که تحصیلات عالی صرفاً یک مسیر فردی برای دستیابی به درآمد بالاتر نیست، بلکه اثر اجتماعی نیز دارد. کشورهایی که جمعیت تحصیلکرده بیشتری دارند، معمولاً از سطح رفاه، نوآوری و رشد اقتصاد بالاتر برخوردار میشوند. این همان نقطهای هست که تحصیل از سطح فردی فراتر میرود و به یک سرمایه اجتماعی و ملی بدل خواهد گردید.
مطالعات نشان میدهند که در بسیاری از کشورهای توسعهیافته مانند کانادا، آلمان، ژاپن و بریتانیا نیز رابطه مثبتی میان تحصیل و درآمد وجود دارد.
بااینحال، شدت رابطه کمی متفاوت هست. برای مثال، در چندین کشورهای اروپایی با نظام آموزشی قوی و رایگان، هزینه-فرصت تحصیل کمتر هست و بازده خالص مالی تحصیل در مقاطع بالاتر نسبت به آمریکا کمی کمتر به چشم میآید. در این کشورها، ارزش اجتماعی و امنیت شغلی ناشی از تحصیلات بیشتر، چندین اوقات حتی از درآمد مالی بیشتر اهمیت دارد.
در کشورهای در حال توسعه مانند هند، برزیل یا ایران، رابطه تحصیل و درآمد پیچیدهتر هست. از مهمترین دلایل این پیچیدگی امکان دارد به نابرابری گسترده در دسترسی به آموزش عالی، کیفیت متفاوت دانشگاهها و برنامههای آموزشی و عدم تطابق رشتههای تحصیلی با نیاز بازار کار اشاره کرد. در این کشورها، افرادی که وارد دانشگاههای معتبر میشوند، معمولاً درآمد بالاتری به دست میآورند، اما بازده مالی تحصیل بهطور متوسط کمتر از آمریکاست.
سازوکارهای رابطه تحصیل و درآمد
اولین و شاید بدیهیترین سازوکار، «انتقال دانش و مهارتهای جدید» هست. هرچه سطح تحصیل بالاتر برود، فرد با مهارتهای پیچیدهتری آشنا خواهد گردید؛ از مهارتهای فنی و علمی گرفته تا مهارتهای نرم مانند تحلیل، مدیریت زمان و توانایی حل مسئله. این مهارتها بهرهوری فرد را در محیط کار بالا میبرد و همین بهرهوری بیشتر، به دستمزد بالاتر میرسد.
بسیاری از مشاغل پردرآمد نیازمند مدارک دانشگاهی هستند. برای مثال، پزشکان، وکلا، مهندسان یا استادان دانشگاه تنها با تحصیلات تخصصی میتوانند وارد این حرفهها شوند. تحصیل در این رشتهها عملاً یک «دروازه ورود» هست که اگر طی نشود، فرصت درآمدهای بالاتر به روی فرد بسته خواهد ماند.
سطح تحصیل بالاتر معمولاً با «امنیت شغلی بیشتر» همراه هست. دلیلش این هست که کارفرمایان ترجیح میدهند نیروهایی را استخدام کنند که تواناییهای گستردهتر و مدارک معتبر دارند. همین موضوع باعث خواهد گردید افراد تحصیلکرده کمتر در معرض بیکاری قرار گیرند، و ثبات مالی آنها در بلندمدت بیشتر باشد.
دانشگاهها فقط محلی برای آموزش نیستند، بلکه بستر مهمی برای شکلگیری شبکههای اجتماعی و حرفهایاند. بسیاری از فرصتهای شغلی از طریق همین شبکهها به دست میآید. بنابراین، تحصیل بالاتر شانس دسترسی به شبکههای گستردهتر و بنابراین مشاغل پردرآمدتر را بالاتر میبرد.
مدرک تحصیلی نهتنها یک سند رسمی آموزشی هست، بلکه نوعی «سرمایه نمادین» بهشمار میرود. داشتن مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکترا در بسیاری از جوامع با پرستیژ اجتماعی همراه هست. این اعتبار اجتماعی غیرمستقیم موجب اعتماد بیشتر کارفرما، ارتقای جایگاه فرد در محیط کار و حتی فرصتهای اقتصادی بیرون از محیط کاری (مانند مشارکت در پروژهها یا کسبوکارهای مشترک) خواهد گردید.
افراد با تحصیلات بالاتر معمولاً در محیطهای کاری قرار میگیرند که فرصت «یادگیری مستمر» بیشتری دارند. این یعنی آنها نهتنها از تحصیلات رسمی بهرهمند میشوند، بلکه در طول زمان مهارتهای خود را نیز رشد میدهند. نتیجه این فرآیند، ارتقای شغلی و درنهایت دستمزد بالاتر هست.
باید توجه دارای بود که این سازوکارها بهتنهایی عمل نمیکنند، بلکه در کنار همدیگر یک «اثر ترکیبی» ایجاد میکنند. فردی که تحصیلات بیشتری دارد، هم مهارت بالاتری دارد، هم در معرض فرصتهای شغلی بهتر قرار دریافت میکند، هم شبکههای اجتماعی گستردهتری دارد و هم احتمال بیکاریاش کمتر هست. مجموع این عوامل در طول زمان شکاف درآمدی میان افراد با تحصیلات بالا و پایین را بهشدت افزایش میدهد.
فقط تحصیل کافی نیست
یکی از مهمترین نقدها به مطالعاتی که تحصیل را عامل اصلی افزایش درآمد میدانند این هست که ممکن هست عوامل پنهان دیگری در کار باشند. برای مثال، کسانی که وارد دانشگاه میشوند، عموماً انگیزه، پشتکار یا توانایی شناختی بالاتری دارند. همین ویژگیها میتوانند بهخودیخود موجب درآمد بیشتر شوند، حتی بدون تحصیلات بالاتر. بنابراین بخشی از اختلاف درآمد شاید به خاطر «ویژگیهای فردی» باشد، نهفقط تحصیل.
هرچند در سطح کلی رابطه تحصیل و درآمد مثبت هست، اما در چندین مقاطع یا رشتهها ممکن هست «بازده نزولی» مشاهده شود. بهعبارتدیگر، اضافهکردن سالهای بیشتر تحصیل همواره به همان میزان اولیه درآمد را بالا نمیبرد. مثلاً چندین رشتههای علوم انسانی یا هنر ممکن هست درآمد زیادی نسبت به هزینه تحصیل ایجاد نکنند، درحالیکه در رشتههای پزشکی یا مهندسی بازدهی بسیار بالاتر هست.
تحصیلات عالی بهویژه در آمریکا هزینههای بسیار سنگینی دارد. شهریههای دانشگاهی میتواند دهها هزار دلار در سال باشد. علاوه بر آن، دانشجو در مدت تحصیل ممکن هست از ورود به بازار کار و کسب درآمد محروم شود. بنابراین باید همواره «هزینه-فرصت» تحصیل را هم در نظر گرفت. برای چندین افراد، بازدهی مالی تحصیل در مقاطع بالا ممکن هست کمتر از هزینههای پرداختشده باشد.
باید به این نکته توجه دارای بود که همه افراد به یک میزان به تحصیلات عالی دسترسی ندارند. طبقه اجتماعی، وضعیت اقتصادی خانواده، نژاد، جنسیت و حتی محل زندگی میتوانند مانع ورود افراد به دانشگاه شوند. به همین دلیل، شکاف درآمدی میان افراد تحصیلکرده و کمتر تحصیلکرده چندین اوقات به بازتولید نابرابری اجتماعی میانجامد. کسانی که به منابع مالی و شبکههای اجتماعی غنیتری دسترسی دارند، راحتتر وارد دانشگاه میشوند، بنابراین به درآمد بیشتری میرسند.
به علاوه، با گسترش تحصیلات عالی، مدارک دانشگاهی کمکم ارزش انحصاری خود را از دست میدهند. امروزه مشاغلی که در گذشته با دیپلم دسترسپذیر بودند، اکنون حداقل کارشناسی میخواهند. این پدیده که به آن «تورم مدرک» میگویند، باعث خواهد گردید افراد برای ورود به بازار کار ناچار شوند تحصیلات بیشتری داشته باشند، بدون آنکه الزاماً درآمد آنها به همان نسبت رشد کند.
نیز، در چندین موارد، دانشگاهها مهارتهایی آموزش میدهند که در بازار کار تقاضای چندانی ندارد. این مسئله موجب شکاف مهارتها خواهد گردید؛ فارغالتحصیلان زیادند، اما فرصتهای شغلی مرتبط اندک هست. نتیجه، بیکاری یا اشتغال ناقص در میان دانشآموختگان هست. این موضوع بهویژه در کشورهای در حال توسعه بیشتر به چشم میآید.
بسیاری از مطالعات موجود بر اساس دادههای مقطعی یا میانگینها انجام خواهد گردید. این روشها لزوماً نمیتوانند اثرات علی واقعی را کاملاً مشخص کنند. حتی در پژوهشهای پیشرفتهتر نیز همواره امکان وجود سوگیری و متغیرهای کنترلنشده وجود دارد.
دیدگاهها