«ویرانگر‌ترین جاسوس تاریخ آمریکا»؛ زنی که ۱۷ سال پنتاگون را فریب داد
کد خبر : ۸۱۲۴۸۲
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۲۵
-
زمان : ۱۳:۱۵
|
دسته بندی: فناوری

«ویرانگر‌ترین جاسوس تاریخ آمریکا»؛ زنی که ۱۷ سال پنتاگون را فریب داد

آنا مونتس تحلیلگر ارشد و مورداعتماد پنتاگون قرار دارای بود، اما در تمام این مدت، محرمانه‌ترین اسرار دفاعی آمریکا را برای کوبا مخابره می‌کرد.

تصور کنید یکی از برجسته‌ترین و قابل‌اعتمادترین تحلیلگران پنتاگون، زنی که سیاست‌های اطلاعاتی آمریکا در قبال کوبا را شکل می‌دهد، برای هفده سال تمام، جاسوس خودِ کوبا بوده باشد. این داستان باورنکردنی آنا مونتس، معروف به «ملکه کوبا» هست؛ زنی که در قلب دستگاه امنیتی آمریکا نفوذ کرد و و «ویرانگر‌ترین جاسوس تاریخ آمریکا» نامیده گردید.

آنا با حافظه‌ای شگفت‌انگیز و روش‌هایی هوشمندانه، بدون اینکه حتی یک برگ سند را از دفترش خارج کند، حساس‌ترین اسرار نظامی آمریکا را به‌خاطر می‌سپرد و شب‌ها با استفاده از رادیوی موج‌کوتاه و کدهای رمزنگاری‌شده، آن‌ها را به فرماندهانش در هاوانا مخابره می‌کرد.

او هویت جاسوسان آمریکایی را لو داد و اطلاعاتی را فاش کرد که به قیمت جان انسان‌ها تمام گردید. بیایید با هم ببینیم چطور این جاسوس آمریکایی توانست برای نزدیک به ۲۰ سال، این راز بزرگ را مخفی نگه دارد.

کپی لینک

چکیده متنی و خلاصه صوتی

آنا بلن مونتس، تحلیلگر برجسته‌ی آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، هفده سال تمام در سکوت برای سرویس اطلاعاتی کوبا کار کرد و محرمانه‌ترین اطلاعات نظامی و امنیتی کشورش را از درون پایتخت به هاوانا منتقل ‌کرد. او بدون خارج کردن حتی یک سند، همه‌چیز را از حافظه‌ی خارق‌العاده‌اش بازسازی می‌کرد و با رمزگذاری داده‌ها روی فلاپی‌دیسک‌ها، پیام‌هایش را از طریق امواج کوتاه به فرماندهان کوبایی می‌فرستاد.

دقت و خونسردی‌اش باعث گردید همکارانش او را «ملکه‌ی کوبا» بنامند. مونتس خود را مأمور وجدان می‌دانست، نه جاسوس؛ اما در عمل، به یکی از مؤثرترین عوامل نفوذی تاریخ معاصر ایالات متحده بدل گردید.

کپی لینک

پدری ستمگر و تحولات تاریخی اسپانیا

داستان آنا بلن مونتس در ۲۸ فوریه ۱۹۵۷ در نورنبرگ، آلمان غربی، آغاز گردید. پدرش، آلبرتو، پزشکی پورتوریکویی در ارتش آمریکا قرار دارای بود و آن زمان در پایگاه نظامی گرافن‌وور خدمت می‌کرد.

خانواده سال بعد به توپیکا در کانزاس نقل‌مکان کرد تا دکتر مونتس در «دانشکده روان‌پزشکی منینگر»، یکی از معتبرترین مراکز روان‌پزشکی آن دوره، تحصیل کند. در این دانشکده، دکتر منینگر بر ارزش‌های خانواده‌ای مهربان و حامی تأکید دارای بود، اما آلبرتو مونتس در خانه‌اش نسخه‌ای به‌طور کامل وارونه از آن را پیاده می‌کرد؛ خانه‌ای اداره‌شده با ترس و انضباطی آهنین.

آنا بلن مونتس در خانه‌ای بزرگ گردید که نظم در آن بوی ترس می‌داد، نه احترام

یکی از نخستین و تکان‌دهنده‌ترین نشانه‌های این سخت‌گیری، در دوران کودکی آنا آشکار گردید. طبق روایت جیم پاپکین؛ روزنامه‌نگار تحقیقی که پانزده سال از عمرش را صرف بازسازی زندگی مونتس کرد و نتیجه را در کتاب «اسم رمز: رن آبی» نوشت:

«وقتی آنا به آسم مبتلا گردید، پدرش به‌جای درمان پزشکی، او را روی صندلی می‌نشاند و درحالی‌که دخترک برای نفس‌کشیدن تقلا می‌کرد، می‌کوشید بیماری او را نه چون یک پزشک، بلکه مثل یک روان‌پزشک تحلیل و درمان کند.» به‌علاوه آلبرتو از همان پنج‌سالگی کودکانش را با کمربند تنبیه می‌کرد.

وقتی آنا پانزده‌ساله قرار دارای بود، والدینش از هم جدا شدند. مادرش، آملیا، شخصیتی مستقل و صریح پیدا کرد و به‌ویژه در مخالفت با سیاست‌های دولت آمریکا جسورتر گردید. این بذر مخالفت در ذهن آنا نیز جوانه زد. بعدها می‌گفت انتخابش برای جاسوسی، تلاشی بوده برای دفاع از «مظلومان».

مارتس در دوران دانشگاه باور کرد ایالات متحده یک «قلدر جهانی» هست که ارزش‌های خود را به دیگران تحمیل انجام می‌دهد

نقطه تحول زندگی او در دوران دانشگاه رقم خورد. آنا سال سوم تحصیلش را در مادرید اسپانیا گذراند، آن هم در دورانی که اسپانیا دستخوش تحولات تاریخی قرار دارای بود. با مرگ دیکتاتور، فرانسیسکو فرانکو، نزدیک به چهار دهه حکومت استبدادی پایان‌یافته قرار دارای بود و موجی از اصلاحات دموکراتیک کشور را فرامی‌گرفت.

خیابان‌های مادرید مملو از تظاهراتی قرار دارای بود که اغلب، ایالات متحده را نشانه می‌رفتند؛ کشوری که سال‌ها از رژیم فرانکو حمایت کرده قرار دارای بود. در همین فضای پرآشوب، آنا با ریکاردو فرناندز، تبعیدی آرژانتینیِ چپ‌گرا، آشنا گردید و دل به او سپرد. گفتگوهای طولانی‌شان درباره امپریالیسم آمریکا، این باور را در ذهن آنا ریشه‌دار کرد که ایالات متحده یک «قلدر جهانی» هست که ارزش‌های خود را به دیگران تحمیل انجام می‌دهد.

کپی لینک

از دانشگاه تا هاوانا

دسامبر ۱۹۷۹ آنا پس از فارغ‌التحصیلی، کارش را به‌عنوان ماشین‌نویس در وزارت دادگستری ایالات‌متحده آغاز کرد. هم‌زمان در مقطع کارشناسی‌ارشد در «دانشکده مطالعات پیشرفته بین‌المللی» دانشگاه جانزهاپکینز ادامه تحصیل داد و تخصصش را روی امور آمریکای لاتین گذاشت.

آنجا با مارتا ولاسکز، دانشجوی پورتوریکویی دیگری آشنا گردید؛ زنی که در خفا برای سرویس اطلاعاتی کوبا (DGI) کار می‌کرد و مأموریتش شناسایی و جذب دانشجویانی قرار دارای بود که گرایش‌های ضدآمریکایی نشان می‌دادند.

یک روز مارتا از آنا پرسید آیا مایل هست با ترجمه چندین مقاله به ساندینیستاها (انقلابی‌های چپ‌گرای نیکاراگوئه که علیه حکومت موردحمایت آمریکا می‌جنگیدند) کمک کند؟ پیشنهادی که از نظر آنا پوششی بری کارهای بزرگ‌تر قرار دارای بود. او بعدها در این باره بیان کرد: «تا قبل از آن پیشنهاد، به انجام کاری عملی فکر نکرده بودم. اما وقتی فرصتی برای کمک غیرقانونی به من پیشنهاد گردید، فهمیدم که این بسیار فراتر از کاری هست که امکان داردستم به‌صورت قانونی انجام دهم.»

سرویس اطلاعاتی کوبا، آنا را نه با پول، که با احساس معنا خرید

در مارس ۱۹۸۵، او و ولاسکز با گذرنامه‌های جعلی مخفیانه به هاوانا سفر کردند. آنجا، سرویس اطلاعاتی کوبا اصول اولیه جاسوسی را به او آموزش داد: چگونه یک تعقیب‌کننده را گم کند، چطور با کدهای رمز ارتباط بگیرد و از همه مهم‌تر، چگونه یک دستگاه دروغ‌سنج را فریب دهد.

کوبایی‌ها نقشه‌ای بزرگ برای آنا در سر داشتند. آن‌ها او را تشویق کردند تا برای شغلی در «آژانس اطلاعات دفاعی» (DIA) درخواست دهد؛ جایی که امکان داردست به قلب جامعه اطلاعاتی آمریکا نفوذ کند.

کپی لینک

ملکه کوبا: هفده سال زندگی دوگانه

سپتامبر ۱۹۸۵، آنا مونتس به‌عنوان تحلیلگری تازه‌وارد در آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) استخدام گردید. در فرم‌های استخدامی‌اش اطلاعات نادرستی وارد کرد: مثلاً ادعا کرد مدرک کارشناسی‌ارشدش را از جانزهاپکینز گرفته درحالی‌که آن را کامل نکرده قرار دارای بود و منکر مصرف هرگونه مواد مخدر گردید، اگرچه در دوران کار در وزارت دادگستری و طی تحصیل در دانشگاه از کوکائین مصرف کرده قرار دارای بود.

در آن دوران، دولت ریگان در تلاش قرار دارای بود عملیات اطلاعاتی‌اش را در آمریکای لاتین گسترش دهد و DIA برای پر کردن پست‌های خالی عجله دارای بود؛ به همین خاطر از او تست دروغ‌سنجی گرفته نشد.

آنا به‌سرعت پله‌های ترقی را طی کرد. تنها چهار ماه پس از شروع کار، به او مجوز دسترسی به اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و بسیار حساس مرتبط با امنیت ملی عطا گردید. حافظه‌اش شگفت‌انگیز قرار دارای بود و امکان داردست حجم عظیمی از اطلاعات را به‌خاطر بسپارد.

او با حافظه‌اش جاسوسی می‌کرد؛ ذهنش تبدیل به آرشیو زنده کوبا شده بود

پاپکین در تحقیقاتش کتابی در زمینه تقویت حافظه در کتابخانه آنا پیدا کرد که پر از خط‌کشی و هایلایت قرار دارای بود. او هرگز حتی یک سند فیزیکی را از محل کارش خارج نکرد. در عوض، همه‌چیز را حفظ می‌کرد، شب‌ها در خانه آن اطلاعات را روی لپ‌تاپ توشیبا تایپ و سپس روی فلاپی‌دیسک‌های رمزگذاری‌شده منتقل می‌کرد.

او با کوبایی‌ها از طریق امواج کوتاه رادیویی ارتباط می‌گرفت. هر شنبه ساعت ۹ شب، مونتس رادیوی خود را روی فرکانس مشخصی تنظیم می‌کرد و به صدای زنی گوش می‌داد که می‌گفت «توجه، توجه» و سپس رشته‌ای از اعداد را می‌خواند.

مونتس اعداد را روی کاغذی می‌نوشت که بعداً در آب حل می‌شد و سپس با کمک برنامه رمزگشایی ذخیره‌شده روی یک فلاپی‌دیسک، آن‌ها را به پیام‌های فرماندهان کوبایی‌اش تبدیل می‌کرد. پس از دریافت دستورالعمل‌ها، با رابط خود در رستوران‌های چینی واشنگتن‌دی‌سی قرار می‌گذاشت و میان صرف غذا، فلاپی‌دیسک‌ها را ردوبدل می‌کرد.

آنا در همان حالی که مخفیانه اطلاعات را به هاوانا می‌فرستاد، در DIA نیز به‌سرعت پیشرفت می‌کرد. او به تحلیلگر اصلی مسائل نیکاراگوئه و السالوادور تبدیل گردید؛ دو کانون داغ جنگ سرد. سال ۱۹۸۷، از یک پایگاه نظامی تحت حمایت آمریکا در السالوادور بازدید کرد و در جریان عملیات‌های فوق‌العاده حساس قرار گرفت؛ اطلاعاتی که برای دشمنان آمریکا حکم طلا را دارای بود.

آنا در سال ۱۹۹۴ به‌راحتی مقابل دستگاه دروغ‌سنج نشست و تست آن را پشت سر گذاشت

تنها چندین هفته پس از بازدید او، شورشیان به آن پایگاه حمله کردند و ۴۲ سرباز سالوادوری و یک مستشار نظامی آمریکایی به نام گروهبان گرگوری فرونیوس را کشتند. سال‌ها بعد، اف‌بی‌آی درباره این حادثه او را تحت بازجویی قرار داد، اما هیچ‌گاه اتهامی رسمی علیه او مطرح نشد.

سال ۱۹۹۴، او سرانجام برای اولین‌بار در مقابل دستگاه دروغ‌سنج نشست و با ترفندی که در هاوانا آموخته قرار دارای بود، به‌راحتی آن را پشت سر گذاشت. در آن زمان، او به شغل رؤیایی‌اش رسیده قرار دارای بود: تحلیلگر ارشد کوبا در DIA.

این سمت به او دسترسی مستقیمی به محرمانه‌ترین گزارش‌هایی می‌داد که هاوانا بیش از هر چیز تشنه‌شان قرار دارای بود. او حتی هویت چهار افسر اطلاعاتی آمریکایی را که در کوبا به‌صورت مخفی فعالیت می‌کردند، لو داد. پس از این اقدام، کوبایی‌ها در پیامی به او نوشتند: «ما اینجا با آغوش باز منتظرشان بودیم.»

کپی لینک

اولین سوءظن‌ها

برای نزدیک به یک دهه، هیچ‌کس به او شک نکرد تا اینکه حادثه‌ای در سال ۱۹۹۶ همه‌چیز را تغییر داد. ۲۴ فوریه آن سال، جت‌های میگ-۲۹ کوبایی دو هواپیمای غیرنظامی متعلق به یک گروه تبعیدی ضد کاسترو به نام «برادران برای نجات» را سرنگون کردند. این گروه با پخش اعلامیه‌های ضد کاسترو بر فراز هاوانا، رژیم را تحریک کرده قرار دارای بود. در این حادثه، سه شهروند آمریکایی و یک مقیم آمریکا جان باختند.

پنتاگون فوراً مونتس را احضار کرد تا فرماندهان ستاد مشترک ارتش را در جریان توانایی‌های نظامی کوبا قرار دهد. این موقعیت امکان داردست اوج دوران حرفه‌ای‌اش باشد، اما تصمیمی غیرمنتظره گرفت. به گفته یکی از همکارانش، قرار قرار دارای بود تا ساعت ۱۰ شب در محل کار بماند، اما پس از دریافت یک تماسی تلفنی شدیداً آشفته گردید و ساعت ۸ آنجا را ترک کرد.

در روزهای بعد چندین بار با رابط کوبایی‌اش ملاقات دارای بود؛ چرا که هاوانا نگران قرار دارای بود آمریکا اقدامی تلافی‌جویانه انجام دهد.

رفتار غیرعادی او، یک تحلیلگر ضداطلاعات در DIA را به شک انداخت. این تحلیلگر، اسکات کارمایکل، یک شکارچی جاسوس کارکشته را در جریان گذاشت. کارمایکل هم مونتس را برای یک بازجویی به‌ظاهر معمولی فراخواند و مستقیماً او را به جاسوسی متهم کرد.

وقتی اسکات کارمایکل او را متهم به جاسوسی کرد، تنها پاسخش سکوت و نگاه بود

مونتس این اتهام را انکار نکرد. کارمایکل بعدها بیان کرد: «او تا سر حد مرگ ترسید و فقط به من زل زد، انگار می‌خواست از حرکت لب‌هایم معنی هر کلمه را بیرون بکشد.» مونتس اصرار کرد که نه کسی با او تماس گرفته، نه از چیزی خبر دارد؛ فقط خسته بوده و زودتر محل کار را ترک کرده هست. پاسخ‌های او کارمایکل را قانع نکرد، اما مدرک کافی هم برای متهم‌کردنش وجود نداشت و پرونده بی‌سروصدا بسته گردید.

او به کارش ادامه داد، اما خطرناک‌تر از همواره. سال ۱۹۹۷ به‌احتمال زیاد یکی از سری‌ترین برنامه‌های فضایی آمریکا به نام «میستی» از طریق او فاش گردید؛ پروژه‌ای چندینمیلیارددلاری برای ساخت ماهواره‌ای که در ظاهر ارتباطی قرار دارای بود، اما در واقع چشم پنهان آمریکا در مدار زمین به شمار می‌رفت.

مونتس نیز کوبایی‌ها را از وجود یک ون تجسسی اف‌بی‌آی در نزدیکی دفتر غیررسمی نمایندگی کوبا در واشنگتن باخبر کرد. درحالی‌که رؤسایش در هاوانا را تحت‌تأثیر قرار می‌داد، در واشنگتن نیز با هوش و سخت‌کوشی‌اش تحسین همگان را برمی‌انگیخت. حالا او به «ملکه کوبا» معروف شده قرار دارای بود.

شبی که یک شهر سقوط کرد: داستان بزرگترین و وحشتناک‌ترین سرقت مسلحانه برزیلمطالعه '1101 شهریور 04
سیلک‌رود؛ از ظهور تا سقوط امپراتوری اینترنتی مواد مخدر در دارک‌وبمطالعه '2206 اسفند 99
کپی لینک

وقتی شکار آغاز شد

اما از سال ۱۹۹۸، ترک‌های زندگی دوگانه آنا مونتس عمیق‌تر گردید و این از طعنه‌های تلخ تاریخ قرار دارای بود که خواهر خودش در این ماجرا نقش دارای بود.

خواهر کوچک‌ترش، لوسی مونتس، مترجم زبان اسپانیایی در دفتر اف‌بی‌آی در میامی قرار دارای بود و برادرش، تیتو، مأمور ویژه‌ی همان سازمان. لوسی در واحدی کار می‌کرد که مأموریتش انهدام شبکه‌ی جاسوسی گسترده‌ی کوبا، معروف به «شبکه‌ی زنبور» (Wasp Network)، قرار دارای بود. عملیات با موفقیت انجام گردید و اف‌بی‌آی از میان فلاپی‌دیسک‌ها و پیام‌های رمزگشایی شده، بیش از ۱۴۰۰ صفحه سند به دست آورد.

پس از این ضربه، فرماندهان کوبایی مونتس از ترس لورفتن، ارتباطشان را با او قطع کردند. ازآن‌پس، ملاقات‌ها باید در خارج از کشور و معمولاً در کارائیب انجام می‌شد. این سکوت ناگهانی برای زنی که تمام هویت خود را در سایه تعریف کرده قرار دارای بود، ویرانگر قرار دارای بود. فشار روانی باعث بروز رفتارهای وسواسی در او گردید: به‌طور افراطی دوش می‌گرفت، فقط سیب‌زمینی آب‌پز می‌خورد و هنگام رانندگی دستکش می‌پوشید.

فشار روانی باعث بروز رفتارهای وسواسی در آنا شد

در همان زمان، در «آژانس امنیت ملی» (NSA)، زنی کوبایی‌تبار به نام مستعار «النا والدز» تکه‌های یک پازل پیچیده را کنار هم می‌چید. او در کودکی به همراه خانواده‌اش از رژیم کاسترو گریخته قرار دارای بود و حالا این پرونده را شخصی‌تر از هر مأموریت دیگری می‌دید. والدز با بررسی ارتباطات رهگیری‌شده و اطلاعات پرونده‌ی «شبکه زنبور»، به این نتیجه رسید که یک جاسوس کوبایی در سطوح بالای دولت آمریکا فعالیت انجام می‌دهد.

NSA براساس داده‌ها، پروفایلی از آن جاسوس ناشناس ساخت: فردی که یک لپ‌تاپ توشیبا خریده، در ژوئیه‌ی ۱۹۹۶ از پایگاه نظامی گوانتانامو بازدید کرده، به سیستمی با برچسب SAFE دسترسی دارد و با شخصی با حروف اول WD دیدار داشته هست.

والدز سرنخ‌های خود را با اف‌بی‌آی در میان گذاشت، اما استیو مک‌کوی، مأمور ویژه مسئول پرونده، پس از دو سال تحقیق پیشرفت چندینانی نداشت. والدز از شدت خشم و ناامیدی تصمیم گرفت مستقیماً سراغ آژانس اطلاعات دفاعی برود؛ اقدامی که امکان داردست به قیمت اخراج یا حتی زندانی‌شدنش تمام شود.

وقتی والدز به کلمه «SAFE» اشاره کرد، کریس سیمونز، یک تحلیلگر کهنه‌کار مسائل کوبا در DIA، بلافاصله متوجه گردید که منظور یک گاوصندوق فیزیکی نیست، بلکه نام سیستم ارتباطات داخلی DIA هست. این سرنخ به اسکات کارمایکل، همان کسی که سال‌ها پیش به مونتس شک کرده قرار دارای بود، رسید.

NSA با شواهدی که در اختیار دارای بود، پروفایلی برای جاسوس ناشناخته ساخت

کارمایکل و تیمش حالا یک نشانه‌ی کلیدی در دست داشتند: بازدید از گوانتانامو در ژوئیه‌ی ۱۹۹۶. جستجو در فهرست سفرهای داخلی نام حدود صد نفر را نشان داد، اما فقط یکی از آن‌ها با تمام سرنخ‌ها تطبیق دارای بود: آنا مونتس.

وقتی DIA این موضوع را به اف‌بی‌آی اطلاع داد، مأمور مک‌کوی با ناباوری آن را رد کرد و بیان کرد: «دلیلی ندارم که باور کنم فردی که دنبالش هستم، یک زن باشد.» اما کارمایکل قطعه دیگری از پازل را به یاد آورد: حروف «WD». او خوب به‌خاطر دارای بود که مونتس بارها از همکاری‌اش با ویلیام درتی (William Doherty)، رئیس بخش ضداطلاعات اف‌بی‌آی، با غرور سخن گفته قرار دارای بود. قطعات حالا آرام‌آرام کنار هم می‌نشستند و چهره‌ی جاسوس از میان سایه‌ها بیرون می‌آمد.

کپی لینک

کیش و مات: آخرین پرده

اف‌بی‌آی سرانجام تحقیقاتی رسمی را علیه مونتس با اسم رمز «رن آبی» آغاز کرد. مأموران او را مخفیانه تحت‌نظر گرفتند و دیدند که از تلفن‌های عمومی برای تماس با پیجرهای کوبایی استفاده انجام می‌دهد.

در همین حین مأمور پیتر لپ هم با بررسی سوابق اعتباری مونتس متوجه خرید یک لپ‌تاپ توشیبا از فروشچندین اوقات در ویرجینیا گردید: دقیقاً همان مدلی که در گزارش‌های NSA درباره‌ی جاسوس ناشناس ذکر شده قرار دارای بود. همین کافی قرار دارای بود تا زنجیره‌ی شواهد به‌هم وصل شود.

مأموران اف‌بی‌آی با کپی‌کردن هارد لپ‌تاپ توشیبای آنا، به پیام‌های او فرماندهان کوبایی‌اش دست یافتند

۲۵ می ۲۰۰۱، زمانی که مونتس خارج از شهر قرار دارای بود، گروهی از مأموران اف‌بی‌آی مخفیانه وارد آپارتمانش شدند. آن‌ها لپ‌تاپ توشیبا را پیدا کردند و با کپی‌کردن هارددیسک آن به پیام‌های ردوبدل شده بین مونتس و فرماندهان کوبایی‌اش دست یافتند؛ شامل شواهدی مبنی بر افشای هویت یکی از مأموران آمریکایی در کوبا.

حالا اف‌بی‌آی مدرک کافی برای دستگیری او را دارای بود، اما به دنبال مدرک نهایی قرار دارای بود: فلاپی‌دیسک‌هایی که مونتس برای رمزگشایی پیام‌های رادیویی استفاده می‌کرد.

مأموران نقشه‌ای زیرکانه برای دسترسی به تنها چیزی که مونتس همواره همراه خود دارای بود، یعنی کیف‌دستی‌اش، طراحی کردند. ۱۶ آگوست ۲۰۰۱، DIA جلسه‌ای اضطراری در طبقه‌ای بالاتر از دفتر او ترتیب داد؛ درست به‌اندازه‌ای نزدیک که اگر عجله کند، شاید کیفش را جا بگذارد و همین اتفاق هم افتاد.

مونتس با شنیدن این‌که «ماشینش در پارکینگ تصادف کرده و راننده گریخته است»، با شتاب از اتاق بیرون رفت و کیف را روی میز رها کرد. سپس مأمور مک‌کوی، در نقش یک تکنسین آی‌تی، وارد اتاق مونتس گردید و کیف او را برداشت. فلاپی‌دیسک‌ها در آن نبودند، اما یافته‌ها کمتر از آن ارزش نداشتند: کارت‌های تلفن اعتباری، شماره‌ی پیجر مرتبط با اطلاعات کوبا و کاغذی پر از کدهای عددی دست‌نویس برای ارسال پیام.

سه هفته بعد، در پی حملات ۱۱ سپتامبر، مقامات اطلاعاتی نگران بودند که مونتس بتواند اطلاعات حیاتی نظامی را به کوبا یا حتی به متحدانش منتقل کند. دستور بازداشت فوری صادر گردید.

صبح ۲۱ سپتامبر، وقتی مونتس به محل کارش رسید، تلفنش زنگ خورد و از او خواستند برای حل یک مشکل اداری به دفتر بازرس کل برود. اما این یک تله قرار دارای بود. در اتاق کنفرانس، مأموران ویژه استیو مک‌کوی و پیتر لپ منتظرش بودند: وقتی به او دستبند زدند، کوچک‌ترین واکنشی نشان نداد. لپ بعدها بیان کرد: «فکر می‌کردیم از هم بپاشد. اما او با آرامش و نوعی وقار از آنجا خارج گردید.»

کپی لینک

قضاوت آخر: ایمان، یا عطش کنترل؟

آنا مونتس پس از دستگیری به بازرسان اف‌بی‌آی گفته قرار دارای بود: «احساس می‌کنم کاری که انجام دادم از نظر اخلاقی درست قرار دارای بود. من به اصول درست وفادار بودم.» او برای اینکه مجبور نشود بقیه‌ی عمرش را در زندان بگذراند، موافقت کرد همه‌ی فعالیت‌هایش را طی این سالیان، شرح دهد.

۱۶ اکتبر ۲۰۰۲، او در دادگاه ایستاد و در بخشی از دفاعیات خود بیان کرد:

«یک ضرب‌المثل ایتالیایی شاید بهتر از هر چیز دیگری باوری را که به آن پایبندم بیان کند: تمام دنیا یک کشور است. اصلی که، به‌تلخی، هرگز در سیاست‌مان نسبت به کوبا رعایت نکرده‌ایم.

عالیجناب، من در فعالیتی که امروز مرا به پیشگاه شما آورده، دخیل شدم چون از وجدانم پیروی کردم، نه از قانون. باور دارم سیاست دولت ما در قبال کوبا ظالمانه، ناعادلانه و عمیقاً خصمانه هست، و از نظر اخلاقی خود را موظف می‌دانستم به این جزیره کمک کنم تا در برابر تلاش‌های ما برای تحمیل ارزش‌ها و نظام سیاسی‌مان از خود دفاع کند.

شاید شیوه‌ای که برای اعتراض به این سیاست برگزیدم از نظر اخلاقی نادرست باشد. شاید حق کوبا برای زیستن آزاد از فشار سیاسی و اقتصادی، توجیهی برای انتقال اطلاعات محرمانه به آن کشور نبود. تنها امکان داردم بگویم کاری کردم که در آن زمان فکر می‌کردم درست هست؛ تلاشی برای مقابله با بی‌عدالتی‌ای بزرگ.»

اما خانواده‌اش، به‌خصوص خواهرش لوسی، این توجیه را نپذیرفتند. لوسی در نامه‌ای تکان‌دهنده که بعدها در کتاب «اسم رمز: رن آبی» منتشر گردید، به خواهرش نوشت: «تو زندگی مامان را نابود کردی. هر روز صبح با فکر کاری که کردی و جایی که هستی، ویران از خواب بیدار خواهد گردید. تو به خانواده‌ات، به همه دوستانت و به کشورت خیانت کردی. تو یک بزدلی. امکان داردستی برای اصولت آشکارا بجنگی، اما مانند یک ترسو پنهان شدی تا آن‌ها را در خفا مجازات کنی.»

پیتر لاپ یکی از مأمورانی که مونتس را دستگیر کرد، به مدت هفت ماه روبروی این جاسوس در اتاق بازجویی نشست. به گفته او یکی از تکان‌دهنده‌ترین لحظات زمانی قرار دارای بود که مونتس بیان کرد در هفته پس از یازده سپتامبر حاضر قرار دارای بود تا کجا برای کوبا پیش برود:

«اگر کوبایی‌ها از من می‌خواستند که در مورد فعالیت‌های آمریکا در افغانستان به آن‌ها اطلاعات بدهم، قطعاً این کار را می‌کردم. و اگر مردان و زنانی بنابراین اطلاعات من در افغانستان کشته می‌شدند، خب این ریسکی قرار دارای بود که آن‌ها پذیرفته بودند.»

آنا مونتس در ۸ ژانویه ۲۰۲۳، پس از گذراندن بیش از ۲۱ سال زندان، آزاد گردید و اکنون در پورتوریکو زندگی انجام می‌دهد، جایی که چندین او را به‌عنوان یک قهرمان ستایش می‌کنند.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه