به گزارش پول و تجارت، فعال شدن مکانیسم ماشه بازگشت تحریمهایی را به دنبال دارای بود که پیش از توافق هستهای بر سر کشور سنگینی میکرد. این تحریمها گذشته از اثرگذاریشان نشان میدهند سیاست خارجی حاکم بر کشور مسیر مطلوبی را طی نکرده هست. اما اشکال کار کجا بوده؟ آیا اصول و هدفگذاری سیاست خارجی نیاز به بازنگری ندارد؟
در این رابطه اقتصادنیوز نظر علی اکبر فرازی سفیر سابق ایران در رومانی، مجارستان و قبرس را جویا شده هست.
این دیپلمات بازنشسته معتقد هست که وزارت خارجه باید سیاستهای جدید خود را بر اساس اصل «نه شرقی، نه غربی» بازتعریف کند.
به اعتقاد او وقتی در موضع دشمنی با غرب قرار میگیریم، ممکن هست دوستان شرقی تصور کنند که همه تخممرغهایمان را در سبد آنها گذاشتهایم.
فرازی با انتقاد از «سلبی شدن» سیاست خارجی و ضعف در تربیت و بهکارگیری نیروهای متخصص، بیان میکند: «سیاست خارجی جای لوطیگری و شعار نیست؛ میدان منافع ملی هست.»
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
*****
* آقای فرازی! در همه سالهای گذشته صحبت از ضرورت اصلاحات اقتصادی یا سیاسی در حوزه داخل بارها مطرح شده. به نظر شما سیاست خارجی ایران نیاز به چه اصلاحاتی دارد؟
سیاست خارجی هم مثل همه عوامل اجتماعی، داخلی، اقتصادی و فرهنگی طبیعتاً در دورههای مختلف نیاز به بازنگری دارد. بدیهی هست که بازنگری در سیاست خارجی باید تابع شاخصهایی در داخل و خارج باشد. نظر به اکثر تحولاتی که در جهان خارج رخ داده، ظاهراً نگاهی دوباره به مأموریتهای سیاست خارجی لازم هست. فکر میکنم اکنون زمان آن رسیده که ببینیم سیاست خارجی ما در کجا قرار دارد و به کجا میخواهد برود.
قانون اساسی اصول اصلی سیاست خارجی ما را مشخص کرده، اما طبیعتاً در راهبردها، تاکتیکها و استراتژیها باید متناسب با اقتضائات خارجی و داخلی، مأموریتهای جدیدی معرفی و مأموریتهای قدیم هم در صورت لزوم، بازتعریف شوند.
تحولاتی که در جهان اتفاق افتاده هست. چندین میپندارند که جهان چندقطبی شده هست با این حال من این را قبول ندارم و معتقدم در خوشبینانهترین حالت امکان دارد بیان کرد جهان در مسیر چندقطبی شدن هست و هنوز به جهان چندقطبی نرسیدهایم. بهرغم قدرتگیری کشورهایی مثل روسیه، برزیل، آفریقای جنوبی و هند که میتوانند در آینده نقشآفرینی بینالمللی داشته باشند، هنوز نمیتوان بیان کرد که قطبهای جدیدی شکل گرفتهاند. ممکن هست به سمت قطببندی جدید حرکت کنیم، اما اثرگذاری این کشورها از نظر اقتصادی و درهمتنیدگی اقتصادشان با اقتصاد جهانی هنوز به اندازهای نیست که نظم موجود را بشکنند.
برای نمونه، کشورهایی که در حال رشدند و اقتصادشان روزبهروز قویتر خواهد گردید، هنوز مجبورند در چارچوب نظم پیشین حرکت کنند. چین، با اینکه بسیاری از مبادلات خود را با یوآن انجام میدهد، اما این به معنای جایگزینی یوآن با ارزهای معتبر جهانی نیست. چین امروز قدرت اقتصادی بزرگی هست و حجم مبادلاتش با آمریکا به رقم بیسابقهای رسیده، اما هنوز نمیتوان آن را بلوکی مستقل در برابر بلوک غرب دانست. البته امیدواریم این روند رشد ادامه یابد و کشورهایی که به این باشگاه میپیوندند بتوانند بلوکهای سیاسی و اقتصادی قدرتمندی شکل دهند.
واقعیت این هست که چه خوشمان بیاید و چه نه، هنوز همان نظم کهنی که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت پابرجاست. در دوران اتحاد جماهیر شوروی، نظام جهان دوقطبی قرار دارای بود. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آن نظم مدتی به محاق رفت، اما بهتدریج در قالبهای جدیدی خود را نشان داد. برای نمونه، ناتو که مأموریتش مقابله با پیمان ورشو قرار دارای بود، پس از فروپاشی شوروی منحل نشد، بلکه مأموریتهایش را بازتعریف کرد؛ ماموریت جدید ناتو یکی محدود کردن دامنه نفوذ چین و دیگری نزدیک شدن به حیاط خلوت روسیه قرار دارای بود. همه تحولات پس از آن در همین چارچوب قابل تفسیر هست.
نیز در جنگهای اخیر و حملات ددمنشانه رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران مشخص گردید که ابزارهای جنگی و نظامی دیگر مثل گذشته نیستند؛ با استفاده از هوش مصنوعی و فناوریهای نوین، ابزارهای جدیدی وارد عرصه دفاعی و امنیتی شدهاند.
نمیشود اجازه دهیم دیگران تصور کنند ما چک سفید امضا دادهایم که با غرب رابطهای نخواهیم دارای بود
*نام این وضعیت را چه میگذارید؟
جهان وارد دورهای شده که نه یکقطبی هست و نه چندقطبی؛ دورهای هست که غرب هنوز به دنبال حفظ هژمونی خود هست و برای حفظ آن ابزارهایی در میتواند. البته این هژمونی شکننده هست و کشورهایی مانند چین، روسیه، هند و نسبتاً برزیل میتوانند آن را به چالش بکشند، اما این به معنای تحقق کامل چندقطبی شدن نیست.
*در چنین وضعیتی دستگاه دیپماسی چه نقشی پیدا میکند؟
وزارت خارجه ما باید سیاستهای جدید خود را بر اساس اصل «نه شرقی، نه غربی» بازتعریف کند. یکی از مهمترین گامهایی که باید در دوره جدید برداشته شود، تأکید بر توازن در سیاست خارجی هست. در دورهای این توازن کمرنگ گردید؛ وقتی در موضع دشمنی با غرب قرار میگیریم، ممکن هست دوستان شرقی تصور کنند که همه تخممرغهایمان را در سبد آنها گذاشتهایم. حتی اگر چنین قصدی هم نداشته باشیم، باید عملاً نشان دهیم که مشکلات ما با غرب لاینحل و ابدی نیستند. در هیچ دورهای مشکلات بین کشورها ابدی نبوده و بسته به شرایط تغییر میکنند.
بنابراین، نخستین گام ما باید این باشد که پایبندی خود به سیاست «نه شرقی، نه غربی» را بهگونهای نشان دهیم که پیام توازن در سیاست خارجی داشته باشد. نمیشود اجازه دهیم دیگران تصور کنند ما چک سفید امضا دادهایم که با غرب رابطهای نخواهیم دارای بود. وقتی میگوییم نه شرقی و نه غربی، یعنی استیلای شرق و غرب را نمیپذیریم، نه اینکه چشمان خود را بر بخشی از جهان ببندیم. این، برداشت غلطی هست که باید اصلاح شود.
سیاست خارجی جای «لوطیگری» و شعار نیست
عامل دیگری که در سیاست خارجی فوریت دارد این هست که منافع ملی ما در گرو نزدیکی یا دوری از کشورهای اسلامی یا غیر اسلامی نیست. طبق قانون اساسی باید روابط خوبی با همسایگان و کشورهای اسلامی داشته باشیم، اما این به معنای آن نیست که منافع ما فقط از طریق آنها تأمین خواهد گردید.
ممکن هست در مقطعی منافع ما با یک کشور اسلامی همسو باشد و همزمان با یک کشور غیر اسلامی نیز بهتر تأمین شود. بنابراین گسترش روابط باید در چارچوب منافع ملی باشد؛ نه هزینهکرد بدون دستاورد. سیاست خارجی جای «لوطیگری» و شعار نیست؛ میدان منافع ملی هست. هر جا منافع ملی اقتضا کند، باید فعال و حاضر باشیم.
نکته دیگر این هست که در سالهای اخیر، به خاطر چندین تحولات، وزارت خارجه به مقداری سیاست سلبی در پیش گرفته هست؛ یعنی منتظر میماند تا دیگران موضع بگیرند و سپس واکنش نشان دهد. در حالی که وظیفه اصلی وزارت خارجه، طراحی و اجرای سیاستهای ایجابی هست: تدوین برنامههای میانمدت و بلندمدت، طراحی پلنهای مختلف برای شرایط گوناگون و اقدام متناسب با تحولات در راستای منافع ملی.
متأسفانه باید بگویم وزارت خارجه در طول ۴۰ سال گذشته، با وجود جذب و تربیت نیروهای ارزشمند در دانشکده وزارت خارجه، در بهکارگیری آنها کوتاهی کرده هست. بسیاری از نیروهای متخصص بازنشسته شدند، و کمتر از تجربه آنها استفاده گردید. تأسفبار هست که وزارت خارجه در پستهای معاونت و مدیریت محتاج نیروهای بیرونی باشد.
بده بستان های سیاسی نمیشود وارد حوزه های تخصصی شود
درست هست که بدهبستانهای سیاسی و گروهی در همه جا وجود دارد، اما این نمیشود در حوزههای تخصصی رخ دهد. با احترام به همه افرادی که از بیرون آمدهاند، من صادقانه میگویم «نمیفهمم چگونه ممکن هست چندین معاونان بیرون وزارت خارجه منصوب شود. این جای تعجب دارد. در حالی که وزارت خارجه نیروهای متخصص فراوانی دارد که باید از میان آنها انتخاب شود.
به عنوان کسی که بازنشسته هست و نه سودای مقام دارد و نه مسئولیتی، این را از سر دلسوزی میگویم: وزارت خارجه باید دانشکده خود را فعالتر کند، نیروهای تربیتشده را به کار گیرد و برای آینده نیز نیروهای متخصص جدید تربیت کند.
در گذشته دانشکده وزارت خارجه در منطقه کمنظیر قرار دارای بود؛ از کشورهای آسیای میانه و دیگر کشورهای اطراف برای آموزش به ایران میآمدند و امروز بسیاری از آنان در کشور خود صاحب مقامند. ما باید آموزشهای دیپلماتیک را متناسب با شرایط روز و تحولات فناوری بهروز کنیم. بهویژه نظر به پیشرفتهای حوزه فناوریهای نوین و هایتک، این امر ضروری هست.
بخشی از وظایف وزارت خارجه را دیگران بدون هماهنگی انجام میدهند
*گام اول این اصلاحات چه میتواند باشد؟
اولین کار این هست که وزارت خارجه باید باور کند، باور کند و باور کند که وزارتخانهای پیشتاز در کشور بوده، اما اکنون دیگران دارند بخشی از وظایف آن را بدون هماهنگی انجام میدهند.
وزارت خارجه باید باور کند که پیشتاز هست. در دوره ما همینطور قرار دارای بود. جز آنهایی که کارهای محرمانه و سری دارند که در همه دنیا استثنا هستند و فقط هم مختص ما نیست، هیچ ارگانی و گروهی اگر کاری در خارج از کشور دارد، بهصورت جداگانه انجام دهد. تمرکز همه این امور باید در وزارت خارجه باشد.
وقتی تمرکز ایجاد شود، آنوقت امکان دارد سود و زیان عملکرد را جمعبندی کرد. بگذارید یک مثال کوچک بزنم: الان همه ارگانها برای خودشان بخش تشریفات خارجی درست کردهاند. چه لزومی دارد؟ تشریفات کوچکترین بخش کار هست. وقتی همه این امور از طریق وزارت خارجه هدایت شود، وزارت خارجه میتواند بگوید مثلاً فلان کشور را چون با فلان استان ما ارتباط و همکاری بیشتری دارد، باید سطح تشریفات آن متفاوت باشد.
پس اولاً وزارت خارجه باید باور کند که وزارتخانهای مهم و اثرگذار در کشور است. رهبری هم بارها تأکید کردهاند که وزارت خارجه مهمترین وزارتخانه کشور است. این را باید وزیر و همه دستاندرکاران باور کنند.
ثانیاً وزارت خارجه نمیشود برای حفظ خود، بیش از اندازه به دیگران امتیاز بدهد. وزیر خارجه باید شهامت داشته باشد؛ قانون از وزارت خارجه حمایت انجام میدهد. وزیر باید شجاع باشد که بگوید: «این اقدام به نفع منافع ملی هست یا نیست؟» و اگر نیست، صراحتاً بگوید: «اجازه نمیدهم این کار انجام شود»، یا «این سفر فقط به شرط تحقق فلان امر مجاز هست.» بنابراین، گام نخست اصلاح سیاست خارجی این هست که وزارت خارجه اقتدار خود را باور کند و سپس آن را در عمل اجرا نماید تا به دوران شکوفایی و پیشتازی وزارت خارجه بازگردیم.
*بسیاری تصور میکردند که با روی کار آمدن دولت آقای پزشکیان و حضور آقای عراقچی در وزارت خارجه، این وزارتخانه به مدار اصلی خود بازمیگردد، اما نتایج مطلوب حاصل نشد؛ مذاکرات با آمریکا به نتیجه نرسید و با به پایان رسیدن برجام تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل بازگشتند. اگر وزارت خارجه بخواهد «دستفرمان» خود را تغییر دهد، پیش رویش چه الگویی است که بخواهد از آن پیروی کند؟
برای اجرای برنامههای جدید، حتماً باید کارگزاران قوی در اختیار داشته باشید. از نظر من، کارگزار قوی کسی هست که مستحضر به پشتیبانی قانون و نظام باشد.
اگر کسی به پشتوانه نظام تکیه داشته باشد، میتواند مسیر خود را محکم و با اعتماد ادامه دهد؛ در غیر این صورت، اگر فقط به فکر حفظ موقعیت خود باشد، هر کسی هر امتیازی بخواهد، بهراحتی به او میدهد.
در واقع، انسان اینگونه هست که هرچه بیشتر امتیاز بگیرد، بیشتر هم طلب انجام میدهد. (منظورم در داخل کشور هست.) بنابراین، بله، وزارت خارجه در موقعیت خاصی قرار گرفته هست. با آمدن آقای پزشکیان همزمان گردید با جنایتهای اسرائیل، حمله به داخل ایران و ترور هنیه و دیگر رخدادها؛ این مسائل به مقداری فرصت برنامهریزی را از آنها گرفت. اما اکنون زمان برنامهریزی هست.
الان موقع آن هست که وزارت خارجه با اعتماد به نفس کار کند. این اعتماد به نفس باید ابتدا در خود مسئولان وزارت خارجه شکل بگیرد تا بتوانند آن را به دیگران منتقل کنند. اگر این اعتماد به نفس در درون وجود نداشته باشد، طبیعی هست که در عملکرد بیرونی هم یک جای کار میلنگد.
دیدگاهها