یک تلفن معمولی را در نظر بگیرید، بدون اینکه به اینترنت یا کامپیوتری وصل باشد. امکان داردید با این دستگاه چیزی را هک کنید؟ مطمئنا خیر، ولی مردی همین ابزار ظاهراً بیخطر را به کابوس نهادهای امنیتی آمریکا تبدیل کرد: کوین میتنیک.
سال ۱۹۹۵، در یک دادگاه فدرال، همهچیز آماده قرار دارای بود تا پروندهی مشهورترین مجرم سایبری آمریکا بسته شود. خود میتنیک انتظار دارای بود آن روز آزاد شود و به خانه برود. اما ناگهان، دادستان فدرال رو به قاضی کرد و بیان کرد: «ما نهتنها باید آقای میتنیک را بدون وثیقه نگه داریم، بلکه باید مطمئن شویم که او به هیچ تلفنی دسترسی پیدا نانجام میدهد.»
چرا؟ چون دولت ایالات متحده عمیقاً نگران قرار دارای بود که کوین میتنیک، حتی از پشت میلههای زندان، گوشی تلفن را بردارد، در آن سوت بزند و جنگ هستهای جهانی سوم را آغاز کند!
اگرچه این ادعا به نظر خندهدار میرسید (و خود میتنیک هم در دادگاه خندید)، اما دادستان بهطور کامل جدی قرار دارای بود و همین ترس باعث گردید کوین ماهها در سلول انفرادی زندانی شود.
اما چطور یک «سوت» ساده در ذهن مقامات امنیتی آمریکا به سلاح کشتار جمعی تبدیل گردید؟
ادعای شگفتانگیز دادستان فدرال مبنی بر اینکه هکری به نام کوین میتنیک، امکان داردد با سوتزدن در تلفن موشکهای هستهای شلیک کند، یک اتهام ناگهانی نبود، بلکه اوج دههها پارانویای تکنولوژیک قرار دارای بود. ریشهی این ترس به «فریکها»ی دههی ۱۹۶۰ بازمیگشت؛ هکرهای اولیهای که با استفاده از فرکانسهای صوتی، شبکهی تلفن را دستکاری میکردند و چهرههای افسانهای مانند جو اینگرسیا، توانایی واقعی (اگرچه محدود) کنترل تلفن با صدای خود را نشان داده بودند.
این هستهی واقعی، توسط نقاط عطف فرهنگی مانند فیلم «بازیهای جنگی» (۱۹۸۳) به یک تهدید امنیت ملی تبدیل گردید. هنگامی که میتنیک در دههی ۱۹۹۰ دستگیر گردید، او به تجسم انسانی این اسطوره بدل گشت و بنابراین، بر اساس یک «ناممکن فنی» که برای ملتی درگیر با آسیبپذیریهای دیجیتال جدیدش وحشتناک به نظر میرسید، به شکلی بیسابقه در سلول انفرادی زندانی گردید.
برای درک اینکه چرا یک دادستان فدرال در دههی ۹۰ میلادی از صدای سوت یک انسان میترسید، باید چندین دهه به عقب بازگردیم. دههی ۶۰ میلادی، عصر صداهای نمادین قرار دارای بود؛ از آکورد آغازین A Hard Day’s Night گروه بیتلز تا غرش موشک ساترن ۵ که رؤیای سفر به ماه را واقعیتر میکرد. اما در این میان صداهای دیگری هم جهان مدرن را تعریف میکردند: مجموعهای از بوقها و تُنهای الکترونیکی که شبکهی جهانی تلفن را میچرخاند.
پیش از آنکه اینترنت به دنیا بیاید، شبکهی تلفن با زبانی از تُنها و فرکانسها کار میکرد
در آن دوران، شرکت AT&T، که مردم آمریکا با نام مستعار Ma Bell میشناختند، بخش عمده سیستم ارتباطی آمریکا را تحت انحصار خود دارای بود: شبکهای وسیع با هزاران کیلومتر سیم، صدها مرکز رله و سوئیچبردهایی که با زبان خودش صحبت میکرد: فرکانسهای صوتی.
این زبان «سیگنالدهی درونباندی» (In-band signaling) نام دارای بود. به زبان ساده، تُنهایی که شما برای شمارهگیری میشنیدید، همان تُنهایی بودند که ماشینها برای مسیریابی تماس شما استفاده میکردند. یک فرکانس خاص به سوئیچبرد میگفت که تماس را وصل کند، فرکانس دیگر میگفت آن را قطع کند، و فرکانسهای ترکیبی، شمارهی مقصد را مشخص میکردند.
سیستم ارتباطی با مهندسی پیشرفتهای توسعه یافت، اما یک آسیبپذیری ذاتی دارای بود: اگر امکان داردستید آن صداها را تقلید کنید، امکان داردستید با ماشینها صحبت کنید و اگر امکان داردستید با ماشینها صحبت کنید، امکان داردستید سیستم را کنترل کنید.
اینجا قرار دارای بود که «فریکها» (Phreakers) وارد صحنه شدند. فریکها، نخستین هکرهای تاریخ و پیشگامان عصر سایبری بودند؛ پیش از آنکه اصلاً واژهی «هک» معنای امروزیاش را پیدا کند. البته نامکان دارد آنها را مجرم خواند، فریکها بیشتر به کاشفانی کنجکاو شباهت داشتند که به قارهی پنهان الکترونیکی قدم میگذاشتند.
آنها نقشهی این شبکهی عظیم را ترسیم میکردند، به کدهای مخفی آن گوش میدادند و یاد میگرفتند که چطور به زبان درونی شبکه صحبت کنند.
ابزارشان جعبههایی قرار دارای بود که هرکدام کار خاصی میکرد. معروفترینشان، «جعبه آبی» (Blue Box)، دستگاه کوچکی قرار دارای بود که امکان داردست فرکانسهای کنترلی سیستم تلفن را بازتولید کند. یک فریک با داشتن یکی از این جعبهها امکان داردست نقش اپراتور را بازی کند: تماسهای رایگان بگیرد، به مکالمات دیگران گوش دهد، یا صرفاً در خطوط شبکهی AT&T پرسه بزند.
یکی از مشهورترین فریکها، جان دراپر، معروف به «کاپیتان کرانچ» قرار دارای بود که کشف کرد که سوت پلاستیکی کوچکی که بهعنوان جایزه در جعبههای غلات صبحانهی «Captain Crunch» پیدا میشد، به طور اتفاقی فرکانس دقیق ۲۶۰۰ هرتز را تولید انجام میدهد.
این فرکانس، سیگنال «آمادهباش» اپراتور در خطوط راه دور AT&T قرار دارای بود. دراپر امکان داردست در یک تلفنعمومی سوت بزند، سیستم را فریب دهد که تماس قطع شده، اما در واقع خط را در حالت اپراتور باز نگه دارد و سپس با یک شمارهگیر دستی کوچک، هر شمارهای را در جهان بهصورت رایگان بگیرد.
یک سوت پلاستیکی کودکانه، به اشتباه درِ دنیایی را باز کرد که فقط مهندسان میشناختند
در دههی ۷۰، فریکینگ دیگر از یک سرگرمی پنهانی به یک فرهنگ زیرزمینی تبدیل گردید. حتی استیو جابز و استیو وزنیاک، بنیانگذاران اپل، کار خود را با ساخت و فروش جعبههای آبی در خوابگاه دانشگاهشان آغاز کردند.
اما همانطور که نفوذ شبکهی تلفن گسترش مییافت، ترس از اینکه این بازی چقدر امکان داردد جدی شود نیز بیشتر میشد. اگر فریکها امکان داردستند به هر تلفنی در مدارس، بیمارستانها و مؤسسات دولتی دسترسی پیدا کنند، چه اتفاقی میافتاد؟
هر شبکهی گستردهای، یک سایهی نظامی هم دارد. در دوران جنگ سرد، ترس از نابودی هستهای پسزمینهی ثابت زندگی روزمره قرار دارای بود و طبیعی قرار دارای بود که این ترس با هراسِ نفوذگران نامرئی تلفنی در هم آمیزد.
بهتدریج شایعاتی در مورد توانایی فریکها برای دسترسی به زرادخانهی هستهای ایالات متحده همهجا پخش گردید. یکی از اولین نمونههای ثبتشده به سال ۱۹۷۵ برمیگردد: یک فریک جوان به نام پل شریدان، نزد دوستی که بعداً معلوم گردید مخبر پلیس هست؛ لاف زده قرار دارای بود که امکان داردد به هر تلفنی در آمریکا دسترسی پیدا کند.
جوانی به نام پل شریدان مدعی شده قرار دارای بود که امکان داردد به هر تلفنی در ایالت دسترسی پیدا کند
شریدان مدعی شده قرار دارای بود که حتی امکان داردد با پایگاههای نیروی هوایی ایالات متحده تماس بگیرد، به آنها دستور دهد بمبافکنهای هستهای را به پرواز درآورند و ارتش را وادار به اطاعت سازد.
آیا این ادعا واقعیت دارای بود؟ مطلقاً نه. ارتش ایالات متحده از یک شبکهی تلفنی بهطور کامل مجزا، رمزنگاریشده و جدا از شبکهی غیرنظامی استفاده میکرد که نفوذ به آن از طریق خطوط عادی تلفن غیرممکن قرار دارای بود. تنها بخشی از ارتباطات نظامی که فریکها امکان داردستند به آن «سرک بکشند»، شبکهای به نام «آتووان» قرار دارای بود.
آتووان (AUTOVON - Automatic Voice Network) شبکهای ویژه برای تماسهای غیر امن و اداری ارتش قرار دارای بود که از خطوط تلفن غیرنظامی استفاده میکرد و به خاطر ماهیتش، دسترسی سادهتری دارای بود. فریکها امکان داردستند واردش شوند، به چندین گپوگفتهای پیش پا افتادهی سربازان گوش دهند یا شاید با یک افسر شوخی تلفنی کنند.
اما هیچکس نامکان داردست از طریق آتووان دستوری نظامی، بهویژه چیزی شبیه فعالسازی نیروهای هستهای، صادر کند. سیستمهای فرماندهی و کنترل هستهای (NC2) در لایههای عمیق حفاظتی قرار داشتند و با پروتکلهای تأیید هویت فیزیکی و رمزنگاریشده عمل میکردند؛ چیزهایی که هیچ سوت پلاستیکیای قادر بهدور زدنشان نبود.
بااینوجود، شایعه متولد گردید و تا حد یک افسانه رشد کرد. اهمیتی نداشت که این ادعا از نظر فنی غیرممکن هست، تصور اینکه یک نوجوان در اتاقش بتواند به «دکمه آخرالزمان» نزدیک شود، برای شهروندان جذابتر قرار دارای بود و برای مقامات، ترسناکتر.
دههی ۸۰ فرارسید و فریکها به «هکرها» تبدیل شدند. میدان بازی از تلفن به کامپیوتر منتقل گردید. حالا دیگر بحث فقط تماس رایگان نبود؛ کارشناسان بحث دسترسی به دادهها را پیش میکشیدند. در برنامههای تلویزیونی، استادان دانشگاه جلوی دوربین نشان میدادند که چگونه امکان دارد وارد کامپیوتر پلیتکنیک گردید و حتی نتایج امتحانات دانشجویان را نیز تغییر داد. فناوری دارای بود همهچیز را به هم متصل میکرد و با هر اتصال جدید، حس آسیبپذیری هم عمیقتر میشد.
و طبیعتاً ترسها هم بهروز شدند: شنود و در دستگرفتن خطوط نظامی، نفوذ به ماهوارهها، پرتاب موشکها. این چشمانداز، هم وحشتناک قرار دارای بود و هم مخاطبان عامهی زیادی دارای بود. یکی از گزارشگران با لحنی جدی هشدار میداد: «جرایم کامپیوتری آنقدر پیچیده شدهاند که مجرم امکان داردد کامپیوتر را وادار کند صاحبش را فریب دهد و سپس به سیستم دستور دهد که این کار خودش را فراموش کند.»
سپس، در سال ۱۹۸۳، وقتی فیلم «بازیهای جنگی» (WarGames) اکران گردید، مثل بنزینی قرار دارای بود که بر آتش پارانویای عمومی ریخته گردید. «بازیهای جنگی» تمام ترسها و کلیشههای مبهم در مورد هکرها را گرفت و آنها را در قالب داستانی هیجانانگیز و باورپذیر به تصویر کشید.
فیلم «بازیهای جنگی» ترس از هکرها را از داستانهای شبانه به سیاست رسمی کشاند
داستان فیلم، که اکنون به یک اثر کلاسیک تبدیل شده، تمام عناصر لازم را دارای بود: هکری جوان و باهوش (با بازی متیو برودریک) که نمیداند در حال انجام چه کاری هست؛ یک سیستم کامپیوتری نظامی عظیم (به نام WOPR) که مرز بین بازی و واقعیت را تشخیص نمیدهد؛ و سایهی همیشگی نابودی کامل. قهرمان داستان به طور تصادفی جهان را تا آستانهی فروپاشی پیش میبرد.
فیلم تأثیر عجیب و پیشبینینشدهای بر فرهنگ و سیاست آمریکا گذاشت و انگار به کنگره و پنتاگون نشان داد که این «بچههای کامپیوتری» چه تهدید بالقوهای هستند. نتیجه، نخستین قانون جامع جرایم کامپیوتری فدرال قرار دارای بود: قانون تقلب و سوءاستفاده از کامپیوتر (Computer Fraud and Abuse Act of 1986) که مستقیماً از فضای ایجادشده توسط همین فیلم الهام گرفت.
ازآنپس میلیونها آمریکایی باور داشتند که حتی یک نوجوان با کامپیوتر خانگی و مودم امکان داردد جنگ هستهای راه بیندازد. این دیگر لافوگزاف حرفهای پل شریدان نبود؛ کابوس هکرها در سناریویی بصری جلوهای واقعیتر یافت و راه خود را به سیاست باز کرد.
در کنار این اسطورهی هالیوودی، عنصر دیگری از پازل وجود دارای بود که به واقعیت نزدیکتر قرار دارای بود. فریکها از «جعبههای» سختافزاری برای تولید فرکانس استفاده میکردند. اما چه میشد اگر به هیچ جعبهای نیازی نبود؟ چه میشد اگر کسی امکان داردست سیگنالهای تلفن را بدون هیچ ابزاری تولید کند؟
اینجا باید با جو اینگرسیا (Joe Engressia)، آشنا شویم؛ نابینایی با استعداد نادر گوش موسیقی مطلق (Absolute Pitch)، مردی که بعدها با نام مستعار جویبابلز (Joybubbles) شناخته گردید. او امکان داردست هر نتی را با دقتی بینقص بشنود و بازتولید کند. او در کودکی، با شمارهگیری تلفن سرگرم میشد و بهمرور دریافت که امکان داردد صدای بوقها و تُنهای سیستم را با سوتزدن تقلید کند.
جو اینگرسیا تنها مورد مستند در تاریخ هست که امکان داردست با سوتزدن خطوط تلفن را دستکاری کند. او قادر قرار دارای بود با سوتزدن شمارهگیری کند، تماسهای رایگان بگیرد و در شبکه کاوش کند. او حتی یکی از معدود فریکهایی قرار دارای بود که موفق گردید به سیستم آتووان نفوذ کند (البته باز هم، فقط برای گوشدادن).
جو اینگرسیا تنها کسی قرار دارای بود که امکان داردست با سوت، خطوط تلفن را دستکاری کند
سال ۱۹۶۹، FBI فعالیتهای او را زیر نظر گرفت. مأموران، سوتزدن او را ضبط کردند، اما بهسرعت به این نتیجه رسیدند که او هیچ خطر واقعی برای امنیت ملی ندارد و پرونده را بستند. اینگرسیا دو سال بعد دستگیر گردید، اما نه به اتهام «پرتاب موشک»؛ بلکه بهخاطر «فرار از پرداخت هزینه تماسهای راه دور». تمام خطری که از سوت او برمیآمد، همین قرار دارای بود.
اما داستان تواناییهای اینگرسیا با داستانهای فریکینگ کاپیتان کرانچ و با سناریوی کابوسوار «بازیهای جنگی» ترکیب گردید. در ذهن عموم و مقامات، موجودیتی جدید خلق شده قرار دارای بود: «ابَرهکری» که امکان داردست با کامپیوترها نفوذ کند و با سوتزدن، سیستمهای نظامی را بهزانو درآورد.
آنها فقط منتظر بودند تا این اسطوره، چهرهای واقعی پیدا کند.
در دههی ۱۹۹۰، آن چهره پیدا گردید: کوین میتنیک. میتنیک در آن زمان مشهورترین هکر جهان قرار دارای بود. اولینبار در سال ۱۹۸۸ دستگیر گردید و پس از آزادی، مجدداً تحت تعقیب قرار گرفت و در سال ۱۹۹۵ در یک عملیات تعقیبوگریز دراماتیک توسط FBI دوباره دستگیر گردید.
کوین میتنیک هکری بسیار ماهر و مجرمی واقعی قرار دارای بود ولی نمیخواست موشک هستهای پرتاب کند
کوین میتنیک هکری بسیار ماهر و مجرمی واقعی قرار دارای بود و کاری به بازیهای سادهی فریکینگ نداشت. تخصصش «مهندسی اجتماعی» قرار دارای بود: فریبدادن کارمندان شرکتها برای بهدستآوردن اطلاعات حساس. او توانست به شبکهی شرکتهایی چون DEC، موتورولا و نوکیا نفوذ کند و میلیونها دلار سورس کد نرمافزاری را به سرقت ببرد.
او قطعاً بیگناه نبود، اما به چهرهای که دادستانها میساختند هم ارتباطی نداشت. او نمیخواست موشک هستهای پرتاب کند.
بااینحال در سال ۱۹۹۵، زمانی که میتنیک را به دادگاه آوردند؛ صرفاً بهعنوان دزد مالکیت معنوی شناخته نمیشد. او تجسم تمام ترسهای تکنولوژیکی یک ملت قرار دارای بود: ترکیبی از کاپیتان کرانچ، جویبابلز و شخصیت متیو برودریک در فیلم بازیهای جنگی. دو دهه افسانهسازی، سوءتفاهم و هیجانات جنگی، همگی بر سر یک مرد آوار گردید و زندگی او را زیر و رو کرد.
وقتی دادستان فدرال در دادگاه برخاست و آن ادعای مضحک را مطرح کرد، اینکه میتنیک امکان داردد با سوتزدن در تلفن، کدهای پرتاب هستهای را فعال کند، برمبنای واقعیتهای فنی حرف نمیزد. منطق او و شاید افبیآی، از قیاس روایتها نشئت میگرفت:
۱. جو اینگرسیا امکان داردست با سوت تلفنها را هک کند. (واقعیت)
۲. در «بازیهای جنگی»، یک هکر نوجوان نزدیک قرار دارای بود جنگ اتمی بهپا کند. (تخیلی)
۳. کوین میتنیک خطرناکترین هکری هست که تابهحال دیدهایم. (واقعیت نسبی)
نتیجهگیری: کوین میتنیک باید بتواند با سوتزدن جنگ هستهای راه بیندازد.
این منطق پوچ، اما بهشدت تأثیرگذار قرار دارای بود و قاضی را متقاعد کرد. میتنیک نهتنها با شرایط وثیقهی سنگین روبرو گردید، بلکه او را به مجازاتی سنگین و حبس انفرادی محکوم کردند.
میتنیک صرفا به خاطر ترس قاضی و دادستان، ۸ ماه را در سلول انفرادی گذراند
او را به «چاله» فرستادند و دولت استدلال کرد تنها راه جلوگیری از پایان جهان، نگهداشتن او در سلول انفرادی هست. آنها از ارتباط بدون نظارت میتنیک با دنیای خارج وحشت داشتند و این ترس بهقدری عمیق قرار دارای بود که میتنیک برای هشت ماه در انفرادی نگه داشته گردید؛ شرایطی که معمولاً برای خطرناکترین و خشنترین زندانیان در نظر گرفته خواهد گردید. فقط به خاطر ذهنیتی که ریشه در یک سوت جایزهی جعبه غلات و یک فیلم علمیتخیلی دارای بود.
میتنیک در دادگاه خندید، زیرا بهتر از هر کسی به پوچی این ادعا واقف قرار دارای بود. او میدانست که سیستمهای فرماندهی هستهای به تلفنهای دکمهای متصل نیستند و با سوت فعال نمیشوند. اما در آن لحظه، واقعیت فنی هیچ اهمیتی نداشت.
کوین میتنیک در مجموع نزدیک به پنج سال را در زندان گذراند. پس از آزادی در سال ۲۰۰۰، آزادیاش چیزی شبیه مراقبت پزشکی پس از شوک قرار دارای بود؛ مشروط، محدود و پر از سوءظن. خودش در مصاحبهای بیان کرد: «من تحت چنان شرایط سختگیرانهای آزاد شدهام که اگر حتی به این کامپیوتر دست بزنم، شاید مستقیم به زندان فدرال برمیگردم.»
اما میتنیک از شهرتش بهره برد تا به یکی از چهرههای شاخص دنیای امنیت سایبری تبدیل شود. او مسیرش را عوض کرد، «هکر کلاهسفید» گردید و شرکت مشاورهی امنیتی خودش را راه انداخت؛ همان شرکتها و نهادهایی که زمانی از او وحشت داشتند، حالا از او راهنمایی میگرفتند.
او کتابهایی نوشت که بهسرعت پرفروش شدند، شامل هنر فریب (The Art of Deception)، و بخش زیادی از زندگی حرفهایاش را صرف افشای شایعات و فروریختن همان افسانههایی کرد که چندینین سال حیاتی از عمرش را در تنهایی و سوءتفاهم سوزانده بودند.
خانواده ما
دیدگاهها